جدول جو
جدول جو

معنی ذعلبه - جستجوی لغت در جدول جو

ذعلبه
(ذِ لِ بَ)
شتر مادۀ شتاب رو. مایۀتیزرو. ناقۀ سبک رو. ذعلب. شترمرغ. نعامه، حاجت اندک، کنارۀ جامه یا آنچه از جامه پاره شده و آویخته باشد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ثَ لَ بَ)
روباه ماده. ثعال. ثعاله، استخوان دمغزه و سرین
لغت نامه دهخدا
(ثَ لَ بَ)
نام خلقی و قبایلی چند، نام بیست و دو تن صحابی و چند محدث
لغت نامه دهخدا
(ثَ لَ بَ)
ابن عمرو بن محصن بن عمرو عتیک بن عمرو بن مبذول بن مالک بن النجار الانصاری. صحابی است. موسی بن عقبه او را در شمار بدریین آرد و گوید در جنگ جسر ابی عبید بشهادت نائل شد و واقدی گوید او در خلافت عثمان وفات یافت. رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنه 1323 ج 1 ص 209 شود
ابن سلام. صحابی و برادر عبدالله ابن سلام است. ابو عمر آرد که طبری بروایت مقطوع، از ابن جریح آورده است که این ثعلبه یکی از کسانی است که آیۀ ’من اهل الکتاب امه قائمه’ (قرآن 113/3) در باب آنان نازل شده است. رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنۀ 1323 ج 1 ص 207 شود
ابن عبید بن عدی. صحابی است. ذهبی در تجرید آرد، که ابن الجوزی در تلقیح، ذکر او آورده است. عسقلانی گوید: ترسم که در نام پدر وی تصحیفی باشد و این مرد ظاهراً همان ثعلبه بن عنمه بن عدی است. رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنۀ 1323 ج 1 ص 208 شود
ابن بلال البصری الاعمی محدث است. صاحب لسان المیزان گوید ’لا یعرف’ و همو گوید که قواریری حدیثی منکر از او روایت کرده. و بخاری در باب وی گوید: ’لایتابع’ ولی ابن جهان او را در زمرۀ ثقات آرد. رجوع به لسان المیزان، ج 2 ص 82 شود
ابن رهم العدوانی از تیره عدنان، جدی است جاهلی. عبدالله بن جبیر و خوات بن جبیر و حارث بن نعمان و صباح بن ثابت، که در زمرۀ صحابه اند از نسل ابن ثعلبه میباشند رجوع به الاعلام زرکلی ج 1 ص 170 شود
ابن ابی مالک القرضی مکنی به ابویحیی صحابی است و او پیشوای قبیلۀ بنی قریظه بود و از او بعض احادیث منقول است. (قاموس الاعلام). و رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنۀ 1323 هجری قمری ج 1 ص 209 شود
ابن المطهربن احمد الحنظلی. مکنی به ابوطاهر. از ابوعلی مصاحفی، و جز او، سماع دارد، و وفات او در سنۀ 398 هجری قمری بوده است. رجوع به ذکر اخبار اصفهان ابی نعیم ج 1 ص 240 شود
ابن سهیل. گویند که ثعلبه نام ابوامامه حارثی صحابی است و بقولی مشهورتر نام ابوامامه ایاس بن ثعلبه است نه ثعلبه. رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنۀ 1323 ج 1 ص 208 و ج 8 ص 9 شود
ابن ابراهیم کوفی. محدث است. ابن ابی طی وی را در زمرۀ رجال شیعه آرد و گوید او را تصنیفی است که در آن از جماعتی از اهل سنت روایت حدیث کند. رجوع به لسان المیزان ج 822 شود
ابن ابی بلتعه. صحابی است. و در صغر سن درک صحبت رسول کرده است واز اکثر صحابۀ کرام روایت دارد. (قاموس الاعلام). و رجوع به ج 1 ص 206 کتاب الاصابه چ مصر سنۀ 1323 شود
ابن اودبن اسد. از تیره خزیمه از قبیله عدنان جدی است جاهلی. و کمیت اسدی شاعر و ضرار بن عمروصحابی از فرزندان او باشند. رجوع به الاعلام زرکلی ج 1 ص 170 شود
ابن سعد یا ثعلبه بن ساعده. صحابی است. او درک غزای بدر کرد و در غزوۀ احد بشهادت رسید. (قاموس الاعلام) و رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنۀ 1323 ج 1 ص 207 شود
ابن سوید انصاری. برادر اویس بن سوید انصاری صحابی است و ابن فتحون ثعلبه را نیز در شمار صحابه آورده است. رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنۀ 1323 ج 1 ص 207 شود
ابن سلامان بن ثعل از قبیلۀ طی. جدی است جاهلی و بنو ثعلبه که در مشرق مصر و بادیهالشام متفرق اند از نسل وی میباشند. رجوع به الاعلام زرکلی ج 1 ص 171 شود
ابن خدام انصاری او از شش یا هفت تن صحابه ای است که از غزوۀ تبوک تخلف کردند. رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنۀ 1323 هجری قمری ج 851 و 207 شود
ابن سعد بن ضبه. جدی است جاهلی و منسوب بدو را ثعلبی گویند و فرزندان او بطنی از قبیلۀ ضبه باشد. رجوع به الاعلام زرکلی ج 1 ص 170 شود
ابن سعد بن ذبیان بن بغیض، از تیره غطفان، جدی است جاهلی، و فرزندان او بطنی ازذبیان میباشند. رجوع به الاعلام زرکلی ج 1 ص 171 شود
ابن بکر بن حبیب از تیره تغلب بن وائل، جدی است جاهلی که اعشی تغلب شاعر از نسل او میباشد. رجوع به الاعلام زرکلی، ج 1 ص 170 شود
ابن ثابت و بقولی ثعلبه بن اوس. صحابی انصاری است. رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنۀ 1323 ج 1 ص 206 و ج 8 ص 271 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ قَبْ بُ)
سرگشته کردن. هلاک کردن
لغت نامه دهخدا
(مُ لِ بَ)
شتر مادۀ چرکن. معلّبه. (منتهی الارب) (آنندراج) ، ماده شتری که در گردن وی نشان علاب باشد. معلّبه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَلْ لَ بَ)
رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(ذِ لِ)
شتر مادۀ شتاب رو. مایۀ تیزرو. ناقۀ سبک رو. ذعلبه. ج، ذعالب
لغت نامه دهخدا
(عِ بَ)
گره درشت از درخت که از آن کندۀ پای مجرمان و زندانیان و بندیان سازند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شیردوشۀ چرمین. (منتهی الارب). علبه. ج، علب
لغت نامه دهخدا
(عُ بَ)
نخل دراز، شیردوشۀ چرمین یا چوبین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). علبه. ج، علب، علاب
لغت نامه دهخدا
(عُ بَ)
ابن زید بن عمرو بن زید بن جشم بن حارثه بن حرث بن خزرج بن عمرو بن مالک بن أوس انصاری أوسی. از جملۀ بکائین در غزوۀ تبوک است. (از الاصابه ج 4 قسم اول ص 261)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ثعلبه
تصویر ثعلبه
ماد ه روباه دنبالچه
فرهنگ لغت هوشیار
شیر دوشه چرمین، گره درشت درخت کی وت (قوطی از این واژه پهلوی ساخته شده)، ترکش، پوشینه (کپسول)
فرهنگ لغت هوشیار