جدول جو
جدول جو

معنی ذعفان - جستجوی لغت در جدول جو

ذعفان
(ذَ عَ)
مرگ. موت
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ذَ یَ / ذَ / ذِ)
ذافان. مرگ، زهرهلاهل و کشنده. سم قاتل
لغت نامه دهخدا
(عِفْ فا)
عفان الشی ٔ، وقت آن چیز. گویند جاء علی عفانه،یعنی در وقت آن آمد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و آن لغتی است در ’افان’. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
سست و ناتوان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
مرد آزمند شراب صعف. (منتهی الارب). رجوع به صعف شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شعفین. به صیغۀ تثنیه، نام دو کوه در غور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دو کوه است به غور. (از معجم البلدان). و از این معنی مثلی است: لیکن بشعفین انت جدود. قال رجل التقط منبوذه فرآها یوماً تلاعب اترابها و یمشی علی اربع و تقول احلبونی فانی خلقه جدوداً لجودالاتان، این مثل را درباره کسی گویند که بشدت بدخو شده و سپس رهایی یافته باشد از آن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مرگ، هلاک، زهر هلاهل و کشنده، سم مهلک، ذأفان
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خرامیدن و زود رفتن شتر، (زوزنی)، (در کتب دیگر دسترس ما دیده نشد)
لغت نامه دهخدا
(ذِءْ)
ذأفان
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
گرگ جوان
لغت نامه دهخدا
(تَ صُ)
ذرف. رفتن اشک و جز آن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خداوند چرم سوراخ دار گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چرمهای کسی سوراخ گردیدن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(عَفْ فا)
ابن مسلم بن عبدالله صفار، مکنی به ابوعثمان. از حافظان حدیث و مورد اعتماد بود. وی از اهالی بصره بود به سال 134 هجری قمریمتولد شد و ساکن بغداد گشت. هنگامی که مأمون خلیفۀعباسی قول به خلق قرآن را اظهار داشت، گفت تا از عفان نیز در این مورد سؤال شود و اگر آن را نپذیرد مقرری او را که پانصد درهم در ماه بود قطع کنند. عفان چون این بشنید در جواب گفت ’و فی السماء رزقکم و ما توعدون’ و از پذیرفتن عقیدۀ مأمون خودداری کرد و گویند وی نخستین کسی است که در این راه صدمه دید. او را از مشایخ اسلام و ائمۀاعلام به حساب آورده اند و وی به سال 220 هجری قمری در بغداد درگذشت. (از الاعلام زرکلی به نقل از تهذیب التهذیب ج 7 ص 230 و میزان الاعتدال ج 2 ص 202 و تاریخ بغداد ج 12 ص 269). رجوع به صفوه الصفوه ج 4 ص 3 شود
ابن ابی العاص. نام پدر عثمان خلیفۀ سوم است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذعبان
تصویر ذعبان
گرگ جوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضعفان
تصویر ضعفان
سست و ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذیفان
تصویر ذیفان
زهر کشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذافان
تصویر ذافان
مرگ، زهر کشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذرفان
تصویر ذرفان
روان کردن سرشک سرشکیدن
فرهنگ لغت هوشیار