جدول جو
جدول جو

معنی ذعاه - جستجوی لغت در جدول جو

ذعاه
(ذُ)
موضعی است (مراصدالاطلاع چ طهران) و ظاهراً غلط کاتب است. چه در معجم البلدان ذعاط با طاء مؤلف آمده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
ذکاء. ذبح. گلو بریدن حیوان: ذکاهالجنین ذکاه امّه. و در فقه ذکات با اختلاف نوع حیوان مختلف باشد. چنانکه ذکاه ماهی در خشکی مردن آن و در شترنحر آن و در گوسفند و گاو و امثال او ذبح آنهاست
لغت نامه دهخدا
(نُ)
جمع واژۀ ناعی، به معنی آن که خبر مرگ کسی را آورد. رجوع به ناعی شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
سگ ماده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
موضعی است
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
جمع واژۀ ذعاعه. گروه ها. فرقه ها، خرمابنان بلایه و ردی ّ، فاصله های میان خرمابنان. مسافت بین خرمابنی با دیگری در رسته
لغت نامه دهخدا
(ذَ عَ)
خرمابن بلایه و ردی ّ، مسافت از خرمابنی تا خرمابنی در رستۀ خرمابنان. ج، ذعاع، یک گروه. یکی فرقه
لغت نامه دهخدا
(تَ فُ)
ذعف. بمردن. هلاک شدن
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
ذعف. سم ّ ساعه، زهر که در ساعت بکشد یا عام است یعنی زهر مطلق. زهر قاتل. زهر کشنده. (مهذب الاسماء). ج، ذعف، موت ذعاف، مرگ شتاب. مرگ سریع. موت مذعف، مرگ ناگهانی
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
ماءٌذعاق، آب سطبر تلخ که خوردن نتوان، داءٌ ذعاق، بیماری کشنده
لغت نامه دهخدا
(ذُ رَ)
حلقۀ دبر. ذعراء
لغت نامه دهخدا
(ذُ عَ رَ)
مرغکی است که بر درخت آشیانه دارد و پیوسته دم خودمی جنباند. صاحب اقرب الموارد گوید و این آن مرغ است که عامّه در بلاد ما بدان ام ّ صفیده نام دهند
لغت نامه دهخدا
(رُ)
یا رعات. جمع واژۀ راعی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به راعی و رعات شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
زمین خوش خاک، دور از آب و از شوری و ناگواری. (از منتهی الارب). عذیه. (منتهی الارب). زمین خوش که کشت را شاید. (مهذب الاسماء). ج، عذوات. زمین خوش دوراز آب و دارای گیاه ناسازگار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
حصنی در کوه جحاف به یمن
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دعات. جمع واژۀ داعی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به داعی و دعات شود، مبلغین: هر کجا یکی بود از دعاه و اتباع مزدک سر برآوردند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 89)
لغت نامه دهخدا
موضعی است که در آن حمید بن حریث بن بجدل کلبی با بنی فزاره برخورد و نبرد کرد، (از معجم البلدان)
کوهی است در سرزمین فزاره، (از معجم البلدان)، و یوم العاه از ایام عرب است
لغت نامه دهخدا
تصویری از دعاه
تصویر دعاه
جمع داعی، فراخوانان نیوتاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعاه
تصویر لعاه
ماده سگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعاه
تصویر سعاه
سخن چین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعاه
تصویر رعاه
جمع راعی، شبانان، فرماندهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذواه
تصویر ذواه
پوست پوسته در گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذراه
تصویر ذراه
آغاز سپید مویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعاف
تصویر ذعاف
تندی شتابزدگی، مرگ زودکش، نابود شدن، مرگ ناگهانی، زهر زود کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعاق
تصویر ذعاق
داروی کشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعره
تصویر ذعره
دم جنبانک از پرندگان، آکناک
فرهنگ لغت هوشیار