ذکاء. ذبح. گلو بریدن حیوان: ذکاهالجنین ذکاه امّه. و در فقه ذکات با اختلاف نوع حیوان مختلف باشد. چنانکه ذکاه ماهی در خشکی مردن آن و در شترنحر آن و در گوسفند و گاو و امثال او ذبح آنهاست
ذکاء. ذبح. گلو بریدن حیوان: ذکاهالجنین ذکاه امّه. و در فقه ذکات با اختلاف نوع حیوان مختلف باشد. چنانکه ذکاه ماهی در خشکی مردن آن و در شترنحر آن و در گوسفند و گاو و امثال او ذبح آنهاست
ذعف. سم ّ ساعه، زهر که در ساعت بکشد یا عام است یعنی زهر مطلق. زهر قاتل. زهر کشنده. (مهذب الاسماء). ج، ذعف، موت ذعاف، مرگ شتاب. مرگ سریع. موت مذعف، مرگ ناگهانی
ذَعف. سم ّ ساعه، زهر که در ساعت بکشد یا عام است یعنی زهر مطلق. زهر قاتل. زهر کشنده. (مهذب الاسماء). ج، ذُعُف، موت ذعاف، مرگ شتاب. مرگ سریع. موت مُذعِف، مرگ ناگهانی
زمین خوش خاک، دور از آب و از شوری و ناگواری. (از منتهی الارب). عذیه. (منتهی الارب). زمین خوش که کشت را شاید. (مهذب الاسماء). ج، عذوات. زمین خوش دوراز آب و دارای گیاه ناسازگار. (از اقرب الموارد)
زمین خوش خاک، دور از آب و از شوری و ناگواری. (از منتهی الارب). عذیه. (منتهی الارب). زمین خوش که کشت را شاید. (مهذب الاسماء). ج، عذوات. زمین خوش دوراز آب و دارای گیاه ناسازگار. (از اقرب الموارد)
دعات. جمع واژۀ داعی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به داعی و دعات شود، مبلغین: هر کجا یکی بود از دعاه و اتباع مزدک سر برآوردند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 89)
دعات. جَمعِ واژۀ داعی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به داعی و دعات شود، مبلغین: هر کجا یکی بود از دعاه و اتباع مزدک سر برآوردند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 89)
موضعی است که در آن حمید بن حریث بن بجدل کلبی با بنی فزاره برخورد و نبرد کرد، (از معجم البلدان) کوهی است در سرزمین فزاره، (از معجم البلدان)، و یوم العاه از ایام عرب است
موضعی است که در آن حمید بن حریث بن بجدل کلبی با بنی فزاره برخورد و نبرد کرد، (از معجم البلدان) کوهی است در سرزمین فزاره، (از معجم البلدان)، و یوم العاه از ایام عرب است