جدول جو
جدول جو

معنی ذعاعه - جستجوی لغت در جدول جو

ذعاعه
(ذَ عَ)
خرمابن بلایه و ردی ّ، مسافت از خرمابنی تا خرمابنی در رستۀ خرمابنان. ج، ذعاع، یک گروه. یکی فرقه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دُ عَ)
واحد دعاع. یکی از دعاع. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به دعاع شود
لغت نامه دهخدا
(ذَرْ را عَ)
المعدیه: و من المجانین و الموسوسین و النوکی: ابن خنان و صباح الموسوس و... و منهم دغه و جهیزه و شوله و ذرّاعهالمعدیه. (ص 178 ج 2 از البیان والتبیین). و در عقدالفرید آمده است که: النوکی من نساء الاشراف، ذغه العجیله و جهیزه و شوله و ذراعه. (ج 7 ص 180)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تفرقه. تبدید. پراکندن. پریشان کردن، ذعذعۀ مال، پراکنده و جدا کردن اشتران را، ذعذعۀ سرّ فاشی و منتشر و ظاهر و آشکارکردن راز را، ذعذغۀ خبر، پراکندن و فاشی کردن آنرا، ذعذعۀ ریح شجر را، سخت جنبانیدن باد درخت را، ترسانیده شدن
لغت نامه دهخدا
(ذَ ذِ عَ)
گروه. فرقه. ج، ذعاذع. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(شُعَ)
واحد شعاع، یعنی یک روشنی که نزدیک طلوع آفتاب دیده می شود. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). مفرد شعاع. (منتهی الارب). رجوع به شعاع شود
لغت نامه دهخدا
(لُ عَ)
کاسنی، ارزانی سال، این جهان بدان جهت که زودتر رود و زایل شود، یک آشام شراب، گیاه سبک ستورچریده باشد یا نه. و فی الحدیث: او جدتم یا معشرالانصار علی لعاعه من الدنیا اعطیتها المؤلفه قلوبهم. (؟) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَعْ عا عَ)
آنکه به تکلف الحان آرد با نادرستی و به غیر صواب و قیل من غیر صوت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نُ عَ)
گیاه تر و نازک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء). بقله ناعمه. (اقرب الموارد) (المنجد). ج، نعاع
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
موضعی است (مراصدالاطلاع چ طهران) و ظاهراً غلط کاتب است. چه در معجم البلدان ذعاط با طاء مؤلف آمده است
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
جمع واژۀ ذعاعه. گروه ها. فرقه ها، خرمابنان بلایه و ردی ّ، فاصله های میان خرمابنان. مسافت بین خرمابنی با دیگری در رسته
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذعذعه
تصویر ذعذعه
تفرقه، پراکندن، پریشان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
کاسنی از گیاهان، جهان، فراوانی، فرا خسالی، آشام هفت بیر و نخوان درخنیا
فرهنگ لغت هوشیار