جدول جو
جدول جو

معنی ذعاط - جستجوی لغت در جدول جو

ذعاط
(ذُ)
موضعی است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ذَعْ وَ)
شاید معرب از دمۀ فارسی، سخت شدن گرما. سخت شدن گرما بر مرد
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ / یُ طِ)
کلمه ای است که بدان گرگ و اسب را زجر کنند و رانند و رقیب چون لشکر دشمن را بیند اهل خود را بدان بیم کند. یا عاط! (منتهی الارب) (آنندراج). صاحب تاج العروس این ابیات را از راجز شاهد آورده است:
صب علی شاء ابی ریاط
ذوءاله کالاقدح المراط
تهفو اذا قیل له یعاط.
و فراء روایت کرده: تنجو اذا قیل له یا عاط.
و گوید شتر را نیز بدان برانند و به نقل از ابن بری آرد که وی از محمد بن حبیب به جای یعاط و یا عاط، عاط عاط حکایت کرده و گوید این روایت دلالت بر این می کند که اصل عاط بوده مانند غاق، آنگاه بر آن یاء داخل شده است و گفته اند یا عاط، سپس الف آن به سبب تخفیف حذف گردیده و یعاط شده است. اما این معنی گفتار فراء است که گفته است عرب یا عاط و یعاط هر دو را به کار می برد و استعمال یا عاط به الف بیشتر است. و اما اهل صعید عموماً آن را در راندن اسب و شتر و همچنین مردم آرند و گویند عاط و یعاط، و من این استعمال را بارها از آنان شنیده ام و آن عربی فصیح باشد و یعاط و یا عاط را هنگامی که رقیب سپاه دشمن را ببیند برای ترساندن نیز به کار برند... و ابن عباد گوید در راندن شتر یا عاط و در راندن اسب هنگامی که برای مسابقه او را بدوانند یعاط گویند - انتهی
لغت نامه دهخدا
(وِ)
گل سرخ یا گل زرد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). گل زرد، و گویندگل سپید. (مهذب الاسماء). گل سرخ، و گویند گل زرد، وقول اخیر اصح است. (اقرب الموارد از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(ضُ)
موضعی است. (منتهی الارب). اسم موضع، و فیه نظر. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
جمع واژۀ ذعاعه. گروه ها. فرقه ها، خرمابنان بلایه و ردی ّ، فاصله های میان خرمابنان. مسافت بین خرمابنی با دیگری در رسته
لغت نامه دهخدا
(تَ فُ)
ذعف. بمردن. هلاک شدن
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
ذعف. سم ّ ساعه، زهر که در ساعت بکشد یا عام است یعنی زهر مطلق. زهر قاتل. زهر کشنده. (مهذب الاسماء). ج، ذعف، موت ذعاف، مرگ شتاب. مرگ سریع. موت مذعف، مرگ ناگهانی
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
ماءٌذعاق، آب سطبر تلخ که خوردن نتوان، داءٌ ذعاق، بیماری کشنده
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
موضعی است (مراصدالاطلاع چ طهران) و ظاهراً غلط کاتب است. چه در معجم البلدان ذعاط با طاء مؤلف آمده است
لغت نامه دهخدا
(سُ)
تندی بوی خردل. (منتهی الارب). تندی بوی و حدت آن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
مرد سخت رانندۀ ستور و درشتی کننده بر آن. (منتهی الارب). رجوع به قعاط شود
لغت نامه دهخدا
(قَعْ عا)
مرد سخت رانندۀ ستور، المتکبر الکزّ. (اقرب الموارد). رجوع به قعاط و قعاط شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
مرد سخت رانندۀ ستور. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). مرد سخت رانندۀ ستور و درشتی کننده بر آن. (آنندراج) ، خوب و برگزیده از هر چیز. (اقرب الموارد). رجوع به قعاط شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
نعت فاعلی از ذعط. موت ذاعط، مرگ شتاب. موت ذعوط
لغت نامه دهخدا
(تَ وُ)
سبک گلو بریدن کسی را یا عام ّ است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذعیط
تصویر ذعیط
کشته به نیرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وعاط
تصویر وعاط
گل زرد گل سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعاط
تصویر سعاط
تندی تیزی دربوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعاف
تصویر ذعاف
تندی شتابزدگی، مرگ زودکش، نابود شدن، مرگ ناگهانی، زهر زود کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعاق
تصویر ذعاق
داروی کشنده
فرهنگ لغت هوشیار