- ذرق (ذُ رَ)
حندقوقا. حندقوقی. حباقی. سپست دشتی. آسپست دشتی. حندقوق. حندقوقی بری. حندقوقای بستانی (؟) دیوسپست. دیوآسپست. عرقضان. عرقصا. عرقصان. عریقصاء. عریقصان. عریقصانه و در ترجمه صیدنۀ ابوریحان آمده است: ذرق، ابوحنیفه گوید، نباتی است که به هیئت به گندناء کوهی مشابهت دارد بر سر نبات او وعائی بود که تخم اودر آنجا بود و دانۀ او گردفام بود و در وقت تری اورا بخورند و چون خشک شود بیش نخورند و بیخ او بشکل پیاز بود و رنگ او سیاه بود و چون پوست سیاه از او جدا کنند از میان او بشبه پیاز سفید چیزی بیرون آید وشیرینی در طعم او بود و آب در او بسیار بود و آدمیان پیاز او را بخورند و لیث گوید ذرق نباتی است که به سپست ماند و در شهر او را حندقوقا گویند. و ابن البیطار گوید: ذرق هو الحندقوقی. قال ابوحنیفه قال ابوزیاد من العشب الذرق و یسمی العرقصان و فیه شبه من القت یطول فی السماء و ینبت کما ینبت القت و هو ینبت فی القیعان و منافع المیاه و قد رأیته بالعراق و یبیعه الانباط و یسمونه الحندقوقی و قد ذکرته فی الحاء
