بیرونی در الجماهر آورده است: ان ّ المعتضد کان امر بعماره البحیره و تحفیفها بالریاض و انفق علی الابنیه ستین الف دینار و کان یخلو فیها مع جواریه و له فیما بینهن ّ حظیه تسمی ذریره فقال البسامی: ترک الناس بحیره و تخلی فی البحیره ............ و بلغ المعتضد ذلک فلم یظهر لاحد انه سمعه و امر بتخریب ما استعمره منها. رجوع به الجماهر فی معرفه الجواهر ابوریحان بیرونی چ حیدرآباد ص 61 شود
بیرونی در الجماهر آورده است: ان ّ المعتضد کان امر بعماره البحیره و تحفیفها بالریاض و انفق علی الابنیه ستین الف دینار و کان یخلو فیها مع جواریه و له فیما بینهن ّ حظیه تسمی ذریره فقال البسامی: ترک الناس بحیره و تخلی فی البحیره ............ و بلغ المعتضد ذلک فلم یظهر لاحد انه سمعه و امر بتخریب ما استعمره منها. رجوع به الجماهر فی معرفه الجواهر ابوریحان بیرونی چ حیدرآباد ص 61 شود
بوی خوشی یعنی عطری است. دوائی است گیاهی. (نزههالقلوب). داروی پراکندنی. (آنندراج)، داروی مردگان. (زوزنی) : و لایجوز تطییبه (ای ّ تطییب المیت) بغیر الکافور و الذریره. (کتاب شرایع). و لغویین در کلمه ذکورهالطیب آن را از جملۀ عطرهای بیرنگ آورده اند. رجوع به ذکورۀ طیب شود. دزی در ذیل خود بر قوامیس عرب ذریره را به پودر سانتور لاطینی ترجمه کرده است. و عبارت ذیل را از ابن البیطار شاهد آورده: الاشنه، فی طبعها قبول الرائحه من کل ّ ما جاورها و لذلک تجعل جسداً للعذائر و الذرائر، اذا جعلت جسداً فیها لم تطبع فی الثوب. لکن مترجم ابن البیطار (لکلرک) برای فرار از ترجمه کلمه عذائر و ذرایر جمله را شکسته و کوتاه کرده است. و این کار اکثر مترجمین اروپائی است. و صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی در صفت عنبر گوید: و آن را (یعنی عنبر را) بکوبند و اندر ذریره بکار دارند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و یاقوت در معجم البلدان در شرح کلمه ثنیهالرکاب گوید: و ذکر غیر واحد من الأطباء ان ّ اصل قصب الذریره من غیضه فی ارض نهاوند و انّه اذا قطع منها و مرّوا علی عقبهالرکاب، کانت ذریره خالصه و ان مرّوا به علی غیرها لم ینتفع به و یصیر لافرق بینه و بین سائرالقصب. و هذه ان صحّت خاصیه عجیبه غریبه. و باز یاقوت در ذیل ترجمه نهاوند آرد: قال ابن الفقیه و بنهاوند قصب یتخذ منه ذریره و هو هذا الحنوط. فمادام بنهاوند او بشی ٔ من رساتیقها فهو و الخشبه بمنزله واحده لا رائحه له فاذا حمل منها و جاوز العقبه التی یقال عقبهالرکاب فاحت رائحته و زالت الخشبیه عنه... وقال عبیداﷲ الفقیر الیه مؤلف الکتاب و ممّا یصدق هذه الحکایه ما ذکره محمد بن احمد بن سعیدالتمیمی فی کتاب له ألفه فی الطب فی مجلدین و سمّاه حبیب العروس و ریحان النفوس قال قصبهالذریره هی القمحه العراقیه و هی ذریرهالقصب و قال فیه یحیی بن ماسویه انّه قصب یجلب من ناحیه نهاوند قال و کذلک قال فیه محمد بن العباس الخشکی قال واصله قصب ینبت فی أجمه فی بعض الرساتیق یحیط بها جبال و الطریق الیها فی عدّه عقاب فاذا طال ذلک القصب ترک حتّی یجف ثم یقطع عقدا و کعاباً علی مقدار عقد و یعبی فی جوالقات و یحمل فان أخذته علی عقبه من تلک العقاب مسماه معروفه نخر و تهافت و تکلس جسمه فصار ذریره، و سمی قمحه و ان أسلک به علی غیر تلک العقبه لم یزل علی حاله قصباً صلباً و أنابیب و کعاباً صلبه لاینتفع به و لایصلح الا للوقود و هذامن العجائب الفرده.... و رجوع به قصب الذریره شود
بوی خوشی یعنی عطری است. دوائی است گیاهی. (نزههالقلوب). داروی پراکندنی. (آنندراج)، داروی مردگان. (زوزنی) : و لایجوز تطییبه (ای ّ تطییب المیت) بغیر الکافور و الذریره. (کتاب شرایع). و لغویین در کلمه ذکورهالطیب آن را از جملۀ عطرهای بیرنگ آورده اند. رجوع به ذکورۀ طیب شود. دُزی در ذیل خود بر قوامیس عرب ذریره را به پودر سانتور لاطینی ترجمه کرده است. و عبارت ذیل را از ابن البیطار شاهد آورده: الاشنه، فی طبعها قبول الرائحه من کل ّ ما جاورها و لذلک تجعل جسداً للعذائر و الذرائر، اذا جعلت جسداً فیها لم تطبع فی الثوب. لکن مترجم ابن البیطار (لکلرک) برای فرار از ترجمه کلمه عذائر و ذرایر جمله را شکسته و کوتاه کرده است. و این کار اکثر مترجمین اروپائی است. و صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی در صفت عنبر گوید: و آن را (یعنی عنبر را) بکوبند و اندر ذریره بکار دارند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و یاقوت در معجم البلدان در شرح کلمه ثنیهالرکاب گوید: و ذکر غیر واحد من الأطباء ان ّ اصل قصب الذریره من غیضه فی ارض نهاوند و انّه اذا قطع منها و مرّوا علی عقبهالرکاب، کانت ذریره خالصه و ان مرّوا به علی غیرها لم ینتفع به و یصیر لافرق بینه و بین سائرالقصب. و هذه ان صحّت خاصیه عجیبه غریبه. و باز یاقوت در ذیل ترجمه نهاوند آرد: قال ابن الفقیه و بنهاوند قصب یتخذ منه ذریره و هو هذا الحنوط. فمادام بنهاوند او بشی ٔ من رساتیقها فهو و الخشبه بمنزله واحده لا رائحه له فاذا حمل منها و جاوز العقبه التی یقال عقبهالرکاب فاحت رائحته و زالت الخشبیه عنه... وقال عبیداﷲ الفقیر الیه مؤلف الکتاب و ممّا یصدق هذه الحکایه ما ذکره محمد بن احمد بن سعیدالتمیمی فی کتاب له ألفه فی الطب فی مجلدین و سمّاه حبیب العروس و ریحان النفوس قال قصبهالذریره هی القمحه العراقیه و هی ذریرهالقصب و قال فیه یحیی بن ماسَوَیه انّه قصب یجلب من ناحیه نهاوند قال و کذلک قال فیه محمد بن العباس الخُشکی قال واصله قصب ینبت فی أجمه فی بعض الرساتیق یحیط بها جبال و الطریق الیها فی عدّه عقاب فاذا طال ذلک القصب تُرک حتّی یجف ثم یقطع عقدا و کعاباً علی مقدار عقد و یعبی فی جوالقات و یحمل فان أخذته علی عقبه من تلک العقاب مسماه معروفه نخر و تهافت و تکلس جسمه فصار ذریره، و سمی قمحه و ان أسلک به علی غیر تلک العقبه لم یزل علی حاله قصباً صلباً و أنابیب و کعاباً صلبه لاینتفع به و لایصلح الا للوقود و هذامن العجائب الفرده.... و رجوع به قصب الذریره شود