شهرکی است از اعمال نسا بین نسا و دهستان خوارزم و از آن گروهی از اهل علم برخاسته اند و آن را رباط فراوه گویند. عبدالله بن طاهر آن را در خلافت مأمون بنا کرده است. (معجم البلدان). رجوع به فراو و فراور شود
شهرکی است از اعمال نسا بین نسا و دهستان خوارزم و از آن گروهی از اهل علم برخاسته اند و آن را رباط فراوه گویند. عبدالله بن طاهر آن را در خلافت مأمون بنا کرده است. (معجم البلدان). رجوع به فراو و فراور شود
و من شاء المسیر الی قرطبه ایضاً من اشبیلیه رکب المراکب و سارصاعداً فی النهر الی ارحاء ’الذّراده’ الی عطف منزل ’ابان’ الی ’قطیانه’ الی ’لوره’ الی حصن ’الجرف’ الی ’شوشبیل’... الی قرطبه و مدینه قرطبه قاعده بلاد الاندلس و ام مدنها و دارالخلافه الاسلامیه ج 1 ص 135 و 1 الحلل السندسیه فی الاخبار و الاثار الاندلسیه ج 1 ص 136
و من شاء المسیر الی قرطبه ایضاً من اشبیلیه رکب المراکب و سارصاعداً فی النهر الی ارحاء ’الذّراده’ الی عطف منزل ’ابان’ الی ’قطیانه’ الی ’لوره’ الی حصن ’الجرف’ الی ’شوشبیل’... الی قرطبه و مدینه قرطبه قاعده بلاد الاندلس و ام مدنها و دارالخلافه الاسلامیه ج 1 ص 135 و 1 الحلل السندسیه فی الاخبار و الاثار الاندلسیه ج 1 ص 136
المعدیه: و من المجانین و الموسوسین و النوکی: ابن خنان و صباح الموسوس و... و منهم دغه و جهیزه و شوله و ذرّاعهالمعدیه. (ص 178 ج 2 از البیان والتبیین). و در عقدالفرید آمده است که: النوکی من نساء الاشراف، ذغه العجیله و جهیزه و شوله و ذراعه. (ج 7 ص 180)
المعدیه: و من المجانین و الموسوسین و النوکی: ابن خنان و صباح الموسوس و... و منهم دُغَه و جهیزه و شوله و ذرّاعهالمعدیه. (ص 178 ج 2 از البیان والتبیین). و در عقدالفرید آمده است که: النوکی من نساء الاشراف، ذغه العجیله و جهیزه و شوله و ذراعه. (ج 7 ص 180)
جامه ای باشد ابریشمی که بر سر سنان نیزه و علم بندند. (برهان). جامۀ ابریشمی و رنگین که بر سر سنان نیزه و علم بندند و در مؤید بجای واو، دال مهمله نوشته. (آنندراج) (غیاث اللغات). رجوع به فرهنگ شعوری ص 168 و طراده در معنی علم شود
جامه ای باشد ابریشمی که بر سر سنان نیزه و علم بندند. (برهان). جامۀ ابریشمی و رنگین که بر سر سنان نیزه و علم بندند و در مؤید بجای واو، دال مهمله نوشته. (آنندراج) (غیاث اللغات). رجوع به فرهنگ شعوری ص 168 و طراده در معنی عَلَم شود
سرکوه. (دهار) (مهذب الاسماء). بالای کوه. قلّه، در سر مردم، چکاد. تارک، سر کوهان اشتر. (مهذب الاسماء) ، مال بسیار، بالای هر چیز. سر، نوک، کله و بلندی هر چیزی. ج، ذری ̍: بر رجاحت عقل و سجاحت خلق و صدق وفا و اتّساع عرصۀ کرم و ارتفاع ذروۀ همم و محاسن شیم او آفرینها گفتند. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف ص 70). حق تعالی او را به ذروۀ معالی رسانید و رتبت سلطنت، ارزانی داشت. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف ص 110). ای مرغ روح بر پر از این دام پربلا پرواز کن به ذروۀ ایوان کبریا. عطار. هم ذروۀ کمال تو افزون ز کیف و کم هم سدّۀ جلال تو بیرون ز منتها. سلمان ساوجی. ، ذروۀ تدویری، اوّل نطاق تدویر، ذروۀ اوجی، اوّل نطاق اوجی. و یاقوت در معجم البلدان گوید: ذروه بفتح اوّله و بکسر. و ذروه کل ّ شی ٔ، اعلاه، مال بسیار. ثروت. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: بالضّم و الکسر. و هو المشهور و بسکون الرّاء، فی اللغه العلو و عنداهل الهیئه تطلق بالاشتراک علی معنیین. احدهما ما یسمّی بالذّروه المرئیه. المسماه ایضاً بالبعد الا بعد المقوّم. و هی موقعالخطّ الخارج من مرکزالعالم الماربمرکز التدویر علی اعلی التدویر. و یقابلها الحضیض المرئی المسمّی بالبعد الاقرب المقوّم ایضاً. و توضیحه انّا اذا اخرجنا خطاً من مرکزالعالم الی مرکزالتدویر منتهیاً الی السطح المحدّب من الحامل فلا محاله یقطع ذلک الخط الحامل علی نقطتین مشترکتین بین التدویر و الحامل، احدیهما و هی النقطه المشترکه بین السطح المحدّب للحامل و بین سطح التدویر و هی التی هی مبدأالنّطاق الاوّل تسمّی بالذّروه المرئیه و هی نقطه علی اعلی التدویر بالقیاس الی مرکزالعالم. و ثانیتهما و هی النقطه المشترکه بین السطح المقعر من الحامل و بین سطح التدویر و هی التی هی مبدألنّطاق الثالث تسمّی بالحضیض المرئی. و هی اقرب نقطه علی اسفل التدویر بالقیاس الی مرکزالعالم. و ثانیهما ما یسمّی بالذّروه الوسطیّه. و قد تسمّی ایضاً بالذّروره المستویه و البعد الا بعد الوسط و هی موقعالخطّ الخارج من مرکز معدّل المسیر او من نقطهالمحاذاه علی اعلی التدویر و بازائها الحضیض الاوسط و الوسطی و المستوی و البعد الاقرب الوسط. فانّا اذا اخرجنا خطا من مرکز معدّل المسیر فی المتحیره او من نقطهالمحاذاه فی القمر فتقاطعه مع اعلی التدویر هو الذّروه الوسطی و مع اسفله هو الحضیض الوسطی. ثم اعلم أن ّ الذّروتین و کذا الحضیضین ینطبق احدهما علی الاّخر اذا کان مرکزالتدویر فی اوج الحامل او حضیضه. و فی غیر هذین الموضعین یفترقان. هذا کله خلاصه ما فی شرح الملخص للسید السند. و ما ذکر الفاضل عبدالعلی البیرجندی فی شرح التذکره حاشیه شرح الملخص للقاضی، ذروت وسطی و مرئی. ابوریحان درالتفهیم گوید: ذروت غایت بلندی بود. و اندر فلک تدویر بجای اوج باشد از خارج المرکز و برابر ذروۀ حضیض تدویر بود، فروترین جای اندر او، و بزمین نزدیکتر. ومعنی مرئی دیداری بود و اندر این صناعت دیداری آن بود که بر مرکز عامل قیاس کرده آید. و وسطی آن بود که قیاس او بر آن نقطه کرده آید که وسط مسیر بر اوی است. پس ذروت وسطی آن نقطه است از زبری فلک تدویر که بدوآن خط رسد که از مرکز معدّل بیرون آید و بر مرکز تدویر بگذرد. و ذروت مرئی آن نقطه است از زبری فلک تدویر که بدو آن خط رسد کز مرکز عالم بیرون آید و بر مرکز تدویر بگذرد. و این صورتشان است
سرکوه. (دهار) (مهذب الاسماء). بالای کوه. قلّه، در سر مردم، چکاد. تارک، سر کوهان اشتر. (مهذب الاسماء) ، مال بسیار، بالای هر چیز. سر، نوک، کله و بلندی هر چیزی. ج، ذُری ̍: بر رجاحت عقل و سجاحت خلق و صدق وفا و اتّساع عرصۀ کرم و ارتفاع ذروۀ همم و محاسن شیم او آفرینها گفتند. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف ص 70). حق تعالی او را به ذروۀ معالی رسانید و رتبت سلطنت، ارزانی داشت. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف ص 110). ای مرغ روح بر پر از این دام پربلا پرواز کن به ذروۀ ایوان کبریا. عطار. هم ذروۀ کمال تو افزون ز کیف و کم هم سدّۀ جلال تو بیرون ز منتها. سلمان ساوجی. ، ذروۀ تدویری، اوّل نطاق تدویر، ذروۀ اوجی، اوّل نطاق اوجی. و یاقوت در معجم البلدان گوید: ذروه بفتح اوّله و بکسر. و ذروه کل ّ شی ٔ، اعلاه، مال بسیار. ثروت. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: بالضّم و الکسر. و هو المشهور و بسکون الرّاء، فی اللغه العلو و عنداهل الهیئه تطلق بالاشتراک علی معنیین. احدهما ما یُسمّی بالذّروه المرئیه. المسماه ایضاً بالبعد الا بعد المقوّم. و هی موقعالخطّ الخارج من مرکزالعالم الماربمرکز التدویر علی اعلی التدویر. و یقابلها الحضیض المرئی المسمّی بالبعد الاقرب المقوّم ایضاً. و توضیحه انّا اذا اخرجنا خطاً من مرکزالعالم الی مرکزالتدویر منتهیاً الی السطح المحدّب من الحامل فلا محاله یقطع ذلک الخط الحامل علی نقطتین مشترکتین بین التدویر و الحامل، احدیهما و هی النقطه المشترکه بین السطح المحدّب للحامل و بین سطح التدویر و هی التی هی مبدأالنّطاق الاوّل تسمّی بالذّروه المرئیه و هی نقطه علی اعلی التدویر بالقیاس الی مرکزالعالم. و ثانیتهما و هی النقطه المشترکه بین السطح المقعر من الحامل و بین سطح التدویر و هی التی هی مبدألنّطاق الثالث تسمّی بالحضیض المرئی. و هی اقرب نقطه علی اسفل التدویر بالقیاس الی مرکزالعالم. و ثانیهما ما یسمّی بالذّروه الوسطیَّه. و قد تسمّی ایضاً بالذّروره المستویه و البعد الا بعد الوسط و هی موقعالخطّ الخارج من مرکز معدّل المسیر او من نقطهالمحاذاه علی اعلی التدویر و بازائها الحضیض الاوسط و الوسطی و المستوی و البعد الاقرب الوسط. فانّا اذا اخرجنا خطا من مرکز معدّل المسیر فی المتحیره او من نقطهالمحاذاه فی القمر فتقاطعه مع اعلی التدویر هو الذّروه الوسطی و مع اسفله هو الحضیض الوسطی. ثم اعلم أن ّ الذّروتین و کذا الحضیضین ینطبق احدهما علی الاَّخر اذا کان مرکزالتدویر فی اوج الحامل او حضیضه. و فی غیر هذین الموضعین یفترقان. هذا کله خلاصه ما فی شرح الملخص للسید السند. و ما ذکر الفاضل عبدالعلی البیرجندی فی شرح التذکره حاشیه شرح الملخص للقاضی، ذروت وسطی و مرئی. ابوریحان درالتفهیم گوید: ذروت غایت بلندی بود. و اندر فلک تدویر بجای اوج باشد از خارج المرکز و برابر ذروۀ حضیض تدویر بود، فروترین جای اندر او، و بزمین نزدیکتر. ومعنی مرئی دیداری بود و اندر این صناعت دیداری آن بود که بر مرکز عامل قیاس کرده آید. و وسطی آن بود که قیاس او بر آن نقطه کرده آید که وسط مسیر بر اوی است. پس ذروت وسطی آن نقطه است از زبری فلک تدویر که بدوآن خط رسد که از مرکز معدّل بیرون آید و بر مرکز تدویر بگذرد. و ذروت مرئی آن نقطه است از زبری فلک تدویر که بدو آن خط رسد کز مرکز عالم بیرون آید و بر مرکز تدویر بگذرد. و این صورتشان است
یاقوت در معجم البلدان از نصر روایت کند که ذروه مکانی است حجازی از دیار غطفان و بعضی گفته اند آبی است بنی مره بن عوف را. و ازهری گوید:ذروه بکسر اول، اسم زمینی است به بادیه و برخی گفته اند ذروه اسم کوهی است و نیز ذروه شهری است به یمن از زمین صید. صلیحی در قصیدۀ خویش گوید: و طالعت ذروه منهن ّ عادیه و انصاعت الشیعه الشنعاء شرّادا
یاقوت در معجم البلدان از نصر روایت کند که ذروه مکانی است حجازی از دیار غطفان و بعضی گفته اند آبی است بنی مره بن عوف را. و ازهری گوید:ذروه بکسر اول، اسم زمینی است به بادیه و برخی گفته اند ذروه اسم کوهی است و نیز ذروه شهری است به یمن از زمین صید. صلیحی در قصیدۀ خویش گوید: و طالعت ذروه منهن ّ عادیه و انصاعت الشیعه الشنعاء شرّادا
ناله و زاری. (از شعوری ج 2 ورق 14) : کند راوه بهر شام و سحرگاه نمیگیرد بسویش گوش آن ماه. میرنظمی (از شعوری). آیا مصحف لابه نیست ؟ بهر حال جای دیگر دیده نشد
ناله و زاری. (از شعوری ج 2 ورق 14) : کند راوه بهر شام و سحرگاه نمیگیرد بسویش گوش آن ماه. میرنظمی (از شعوری). آیا مصحف لابه نیست ؟ بهر حال جای دیگر دیده نشد
دهی است از دهستان پشت گدار بخش حومه شهرستان محلات، واقع در 42هزارگزی شمال محلات و 11هزارگزی باختری راه شوسۀ قم باصفهان. این ده در جلگه قرار گرفته و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 500 تن است. آب راوه از چشمه سار تأمین میشود و محصول عمده آن: غلات، پنبه و لبنیات است. پیشۀ مردم کشاورزی و دامپروری و شترداری است و کارهای دستی زنان پلاس بافیست. چند مزرعۀ کوچک جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). و رجوع به تاریخ قم ص 137 و 116 شود
دهی است از دهستان پشت گدار بخش حومه شهرستان محلات، واقع در 42هزارگزی شمال محلات و 11هزارگزی باختری راه شوسۀ قم باصفهان. این ده در جلگه قرار گرفته و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 500 تن است. آب راوه از چشمه سار تأمین میشود و محصول عمده آن: غلات، پنبه و لبنیات است. پیشۀ مردم کشاورزی و دامپروری و شترداری است و کارهای دستی زنان پلاس بافیست. چند مزرعۀ کوچک جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). و رجوع به تاریخ قم ص 137 و 116 شود
سر کوه قله، تارک سر چکاد، بالای هر چیز نوک سر جمع ذری، ذروت غایت بلندی بود و اندر فلک تدویربجای اوج باشد از خارج المرکز و برابر ذروه تدویر بود... ذروت وسطی آن نقطه است از زبرین فلک تدویر که بدو آن خط رسد که از مرکز معدل بیرون آید و بر مرکز تدویر بگذرد و ذروت مرئی آن نقطه است از زبری فلک تدویر که بدو آن رسد کز مرکز عالم بیرون آید و بر مرکز تدویر بگذرد (التفهیم)، چکاد تارک تارک سر، بالا سر، نوک کوهان، فراسوی
سر کوه قله، تارک سر چکاد، بالای هر چیز نوک سر جمع ذری، ذروت غایت بلندی بود و اندر فلک تدویربجای اوج باشد از خارج المرکز و برابر ذروه تدویر بود... ذروت وسطی آن نقطه است از زبرین فلک تدویر که بدو آن خط رسد که از مرکز معدل بیرون آید و بر مرکز تدویر بگذرد و ذروت مرئی آن نقطه است از زبری فلک تدویر که بدو آن رسد کز مرکز عالم بیرون آید و بر مرکز تدویر بگذرد (التفهیم)، چکاد تارک تارک سر، بالا سر، نوک کوهان، فراسوی