- ذراوه
- پراکیده باد برده
معنی ذراوه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پراکیده سوده گرد
گرمی و تیزی طعم چیزی
آزمندی، خو گیری، پی نخچیر دویدن: سگ، درنده شدن: سگ
نادرست نویسی تراوه جامه رنگین ابریشمی که بر نیزه و درفش بندند
گل پیچان از گیاهان
سر کوه قله، تارک سر چکاد، بالای هر چیز نوک سر جمع ذری، ذروت غایت بلندی بود و اندر فلک تدویربجای اوج باشد از خارج المرکز و برابر ذروه تدویر بود... ذروت وسطی آن نقطه است از زبرین فلک تدویر که بدو آن خط رسد که از مرکز معدل بیرون آید و بر مرکز تدویر بگذرد و ذروت مرئی آن نقطه است از زبری فلک تدویر که بدو آن رسد کز مرکز عالم بیرون آید و بر مرکز تدویر بگذرد (التفهیم)، چکاد تارک تارک سر، بالا سر، نوک کوهان، فراسوی
آغاز سپید مویی
بلندی، اوج، بالای چیزی، جای بلند مانند قلۀ کوه