جدول جو
جدول جو

معنی ذراءه - جستجوی لغت در جدول جو

ذراءه
(ذُ ءَ)
سپیدی که پدید آید در سر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ذَرْ را قَ)
سرّاقه. آبدزدک. تلنبه. زرّاقه. مضخه. آب انداز. رجوع به آبدزدک شود
لغت نامه دهخدا
(ذُ ءَ)
پیری. یا اوّل سپیدی موی که در مقدّم سر ظاهر شود
لغت نامه دهخدا
(ذِ ءَ)
کلمه ای است که عرب بدان میش را برای دوشیدن خواند، و گویند: ذرء ذرء، مبنیا علی الفتح
لغت نامه دهخدا
(قُ عُوو)
سخت شدن سرما بر کسی چنانکه خواهد بکشد او را. (منتهی الارب). هرء. (اقرب الموارد) ، کشتن سرما کسی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، سخت سرد گردیدن باد. (منتهی الارب). شدت یافتن سردی باد. (اقرب الموارد) ، نیک پختن گوشت را. (منتهی الارب). نیک پخته شدن گوشت تا آنکه از هم باز شود. (از اقرب الموارد) ، سرد گردانیدن مال و قوم را. (منتهی الارب). رجوع به هرء شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ طَ لَ)
آزمند و حریص گردیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
مصدر درء است در تمام معانی. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به درء شود
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ ءَ)
جمع واژۀ قاری ٔ. خوانندگان. قرّاء. قارئون. رجوع به قاری شود
لغت نامه دهخدا
(قِ ءَ)
مرگامرگی. گویند: ذهبت قراءه البلاد، و مردم حجاز گویند: قره البلادبدون همزه بدین معنی که اگر پس از آن کسی بیمار گردداز وبای شهر و مرضهای شهر نیست. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ذَ ءَ)
دختر لاغربدن ملیح و نمکین سبک روح
لغت نامه دهخدا
(ذَرْ را عَ)
المعدیه: و من المجانین و الموسوسین و النوکی: ابن خنان و صباح الموسوس و... و منهم دغه و جهیزه و شوله و ذرّاعهالمعدیه. (ص 178 ج 2 از البیان والتبیین). و در عقدالفرید آمده است که: النوکی من نساء الاشراف، ذغه العجیله و جهیزه و شوله و ذراعه. (ج 7 ص 180)
لغت نامه دهخدا
(ذُ وَ)
آنچه از چیزی برافتد، ریزۀ کاه و جز آن که از گندم جدا شودآنگاه که گندم را بر باد کنند، ذراوۀنبت، ریزۀ گیاه خشک که باد برداشته و برده باشد
لغت نامه دهخدا
(تَ سُ)
زشت خوردن طعام را. یقال: ذرطیت الطعام، یعنی زشت خوردی آنرا
لغت نامه دهخدا
(ذَرْ را دَ)
و من شاء المسیر الی قرطبه ایضاً من اشبیلیه رکب المراکب و سارصاعداً فی النهر الی ارحاء ’الذّراده’ الی عطف منزل ’ابان’ الی ’قطیانه’ الی ’لوره’ الی حصن ’الجرف’ الی ’شوشبیل’... الی قرطبه و مدینه قرطبه قاعده بلاد الاندلس و ام مدنها و دارالخلافه الاسلامیه ج 1 ص 135 و 1 الحلل السندسیه فی الاخبار و الاثار الاندلسیه ج 1 ص 136
لغت نامه دهخدا
(ذُ رَ)
آنچه از پراکندن چیزی برافتد
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
طراء. رجوع به طراء شود
لغت نامه دهخدا
(تَ طَهَْ هَُ)
مصدر دیگر خرء است. رجوع به خرء در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ ءَ)
سنه براءه، نام سال نهم از هجرت بزمان رسول صلی الله علیه وآله
لغت نامه دهخدا
(بَ ءَ)
سورۀ براءه، همان سورۀ توبه است و آن سورۀ نهم از قرآن کریم است، میان انفال و یونس. و بسم الله الرحمن الرحیم در آغاز آن نیست
لغت نامه دهخدا
(بَ ءَ)
رجوع به برأت شود
لغت نامه دهخدا
(بُ رَ ءَ)
کازۀ صیادان. ج، برء. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
حصنی در کوه جحاف به یمن
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذراوه
تصویر ذراوه
پراکیده باد برده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذراه
تصویر ذراه
آغاز سپید مویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذراره
تصویر ذراره
پراکیده سوده گرد
فرهنگ لغت هوشیار