- ذبارت (تَ فَهَْ هَُ)
ذباره. نیکو نگریستن، خشمناکی. خشمناک شدن، محکم کردن، نیکو یاد گرفتن، روان خواندن، ذبارت خبر، دریافتن آن
معنی ذبارت - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مجموع الفاظ و کلمات بدون فعل مانند انجمن علمی دانشجویان دانشکدۀ ادبیات، سخن، گفتار، اصطلاح
اباره. گشن دادن خرمابن و اصلاح آن، اصلاح زرع و کشت، هلاک کردن
(عِ رَ)
لغت نامه دهخدا
عباره، تفسیر و تأویل، شرح، ترجمه. (ناظم الاطباء) ، بیان و تعبیر کردن. (غیاث اللغات) ، تکلم. (اقرب الموارد) ، طرز بیان. طریقۀ ادای سخن. (ناظم الاطباء) : آنجا که عبادت باید عبارت سود ندارد. (کشف المحجوب). تکرار کلام نکردی و اگر همان لفظ اتفاق افتاد به عبارت دیگر بگفتی. (گلستان).
حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
اگرچه صنعت بسیار در عبارت کرد.
حافظ.
- عبارت رؤیا، تعبیر کردن و خبر دادن از فرجام آنچه خواب بدان باز می گردد. (از اقرب الموارد). بیان کردن خواب را و خبر دادن از مآل کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
- عبارت کلام، تفسیر کردن سخن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
، عباره طیر، زجر آن. (از اقرب الموارد) ، قصد و مراد. اراده، انشاء. (ناظم الاطباء)
حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
اگرچه صنعت بسیار در عبارت کرد.
حافظ.
- عبارت رؤیا، تعبیر کردن و خبر دادن از فرجام آنچه خواب بدان باز می گردد. (از اقرب الموارد). بیان کردن خواب را و خبر دادن از مآل کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
- عبارت کلام، تفسیر کردن سخن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
، عباره طیر، زجر آن. (از اقرب الموارد) ، قصد و مراد. اراده، انشاء. (ناظم الاطباء)
گشن دادن خرما بن و اصلاح آن مایه خرما بن نر را بخرما بن ماده رساندن، هلاک کردن، اصلاح کشت و زرع
((عِ رَ))
فرهنگ فارسی معین
بیان کردن، تعبیر کردن سخن یا خواب، سخن گفتن، طرز بیان، ادای سخن، ترکیب چند کلمه یا جمله که دلالت بر معنی و مطلبی بکند
عبارت، متن
