جدول جو
جدول جو

معنی ذأت - جستجوی لغت در جدول جو

ذأت
(تَ فَءْ ءُ)
سخت خبه کردن کسی را. سخت خفه کردن، خوه کردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ذات
تصویر ذات
عین و جوهر و حقیقت چیزی، نفس
فرهنگ فارسی عمید
(ذَءْبْ)
آواز سخت، غرب ٌ ذاءب ٌ، دلو بسیارجنبان در برشدن و فروشدن
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بد و زشت گفتار گردیدن. بذء. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بدزبان شدن. بیهوده گوی شدن. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(عَ جَ رَ)
نالیدن، یا نالیدن بلندتر از انین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نهت. (معجم متن اللغه). نئیت. (المنجد) ، حسد بردن: نأت فلاناً، حسد برد آن را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). نئیت. (المنجد) ، به کندی رفتن: نأت نأتاً، سعی سعیاً بطیئاً. (معجم متن اللغه). رجوع به نأث شود
لغت نامه دهخدا
(رَءْتْ)
بلغت مردم یمن، کاه و تبن. (ناظم الاطباء). ج، روات یا روات. (از المنجد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
خبه کردن. خفه کردن
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ لُهْ)
سخت خشمگین کردن کسی را. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
راندن. (زوزنی). از پس راندن. (منتهی الارب) ، دفع کردن، خوار داشتن. (زوزنی). حقیر پنداشتن. (منتهی الارب). راندن شتر. (تاج المصادر بیهقی) ، فراهم آوردن چیزی را. (منتهی الارب) ، ترسانیدن، دفع کردن، مذمت کردن. نکوهیدن. نکوهش کردن، هموار ساختن، ذأب قتب، پالان ساختن، ذأب غلام، گیسو ساختن پسر را، ذاب در سیر، بشتاب رفتن
لغت نامه دهخدا
(تَ فَوْ وُ)
ترسیدن، عار و ننگ داشتن از، دلیری کردن. چیره شدن. (زوزنی) ، خشم گرفتن به، ذأر چیزی، ناخوش داشتن آن را و رمیدن و روی گردانیدن از آن، ذأر به امری، خوی گرفتن و عادت کردن به آن، ناسازواری کردن زن با شوی. نشوز. و فی الحدیث، ذئرالنساء علی ازواجهن ّ، ای نفرن و اجترٔن و نشزن، ذئار، آلودن پستان ناقه را
لغت نامه دهخدا
(تَ فَوْ وُ)
ذأطه. ذبح کردن، خوه کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، سخت خبه کردن چنانکه زبان خبه شده بیرون افتد، ذاط اناء، پر کردن آوند و پر شدن آوند. (لازم و متعدی است) مشک پر کردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
زود مردن. سرعت موت، مردن
لغت نامه دهخدا
(تَ فَوْ وُ)
ذألان. سرعت کردن، سبک و نرم رفتن. خرامیدن
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خرد و حقیرداشتن کسی را یا چیزی را. خوار شمردن. ذیم. حقیر داشتن. (تاج المصادر بیهقی) ، عیب کردن کسی یا چیزی را. عیب کردن. (تاج المصادر بیهقی). بد گفتن از کسی یا چیزی، راندن کسی را، رسوا کردن کسی را، لا تعدم الحسناء ذامّا مدیم، یعنی کل ّ امری ٔ فیه ما یرمی به.
قبا گر حریر است و گر پرنیان
بناچار حشوش بود در میان.
سعدی.
بی عیب خداست
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ذأی. راندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). دور کردن. ذأو ابل، دور کردن و راندن شتران را، پژمردن تره. (تاج المصادر بیهقی). ذأو بقل، پژمرده شدن تره. (منتهی الارب) ، ذأو مراءه، آرمیدن با وی
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ذأو. ذأی ابل ، راندن و دور کردن شتران را، ذأی بقل، پژمریدن تره. پلاسیدن سبزی، ذأی مراءه، آرمیدن با او
لغت نامه دهخدا
(تَ فَءْ ءُ)
ذئجه ذاجاً، جرّعه شدیداً، سخت بدم درکشید آب و مانند آن را. و اندک اندک آشامیدن آب را. (از اضداد است) ، ذأج عصفور، ذبح آن، ذأج سقا، دریدن مشک، دمیدن در مشک، پاره کردن مشک، ذأج ورد، سرخ شدن گل
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذات
تصویر ذات
مالک، دارا، خداوند، صاحب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذات
تصویر ذات
((پش.))
پیشوندی است به معنای صاحب، دارنده. مؤنث ذو، حقیقت هر چیز، فطرت، جبلت، جسم، جوهر، گوهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذات
تصویر ذات
خیم، نهاد، سرشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ذات
تصویر ذات
Essence
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ذات
تصویر ذات
essence
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ذات
تصویر ذات
суть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ذات
تصویر ذات
Essenz
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ذات
تصویر ذات
сутність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ذات
تصویر ذات
istota
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ذات
تصویر ذات
本质
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ذات
تصویر ذات
essência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ذات
تصویر ذات
essenza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ذات
تصویر ذات
esencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ذات
تصویر ذات
essentie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ذات
تصویر ذات
सार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ذات
تصویر ذات
esensi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ذات
تصویر ذات
מהות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ذات
تصویر ذات
本質
دیکشنری فارسی به ژاپنی