جدول جو
جدول جو

معنی ذاهبه - جستجوی لغت در جدول جو

ذاهبه
(هَِ بَ)
تأنیث ذاهب. ج، ذاهبات
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راهبه
تصویر راهبه
مؤنث واژۀ راهب، آنکه در دیر به سر می برد و به عبادت مشغول است، پارسا و عابد نصاری، دیرنشین، خائف، ترسنده، ترسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذاهب
تصویر ذاهب
رونده، درگذرنده
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ فَ)
نعت فاعلی مؤنث از ذهف. ابل ذاهفه، شتران بستوه آمده از بس رفتن. داهفه
لغت نامه دهخدا
(ذَ هََبَ)
ذهب. زر، یکی زر، قطعۀ زر. پارۀ زر. قراضۀ زر. شکالۀ زر
لغت نامه دهخدا
(ذِ هََ بَ)
باران ریزه یا باران بسیار. (منتهی الارب). باران که زمین خراب کند. (مهذب الاسماء). ج، ذهاب
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
نعت فاعلی از ذهاب. رونده. برونده. شونده. بشونده، درگذرنده، طویل الذاهب، بسیاردراز. ج، ذاهبون. ذاهبین
لغت نامه دهخدا
(اُ بَ)
ساز و ساختگی کار. ج، اهب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اهبت. و رجوع به اهب و اهبت شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ)
تأنیث واهب است. رجوع به واهب شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ)
مؤنث راهب. زن ترسای پارسا و گوشه نشین. (ناظم الاطباء) ، زن عابد و گوشه نشین. ج، راهبات. رواهب. (از اقرب الموارد). مؤنث راهب. زنی که از مردم ببرد و برخدای روی آرد و در دیر خود بعبادت خدای بپردازد. ج، راهبات. رواهب. (اقرب الموارد) ، حالتی که از آن ترسند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ)
به روایت شیرویه پسر شهردار در کتاب ’التجلی فی المنامات’ نام زن پارسایی بوده است که در هنگام مرگ روی بسوی آسمان کرد و گفت: ای آنکه اعتماد من بر تست در زندگی و مرگم، مرادر دم مرگ خوار نگردان و در گور دچار وحشت مساز. پس آنگاه که مرد پسری داشت که هر شب جمعه بر گور وی حاضر میشد و آیه ای چند از قرآن کریم میخواند. پسر شبی راهبه و شبی دیگر مردگان همجوار وی را در خواب دید، همگی از این عمل وی سپاسگزاری کردند و گفتند ما را از این رهگذر شادی و آسایشی است. (از شدالازارص 33)
لغت نامه دهخدا
(ءِ بَ)
تأنیث ذائب
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ)
جراحت سر که خون از آن برود. (مهذب الاسماء). اما ظاهراً مصحف دامیه است
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذائبه
تصویر ذائبه
مونث ذایب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذاهب
تصویر ذاهب
فراموش کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذهبه
تصویر ذهبه
خرده زر ریزه باران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهبه
تصویر اهبه
ساز و برگ، سازگاری ساز برگ بسیج، سازگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واهبه
تصویر واهبه
مونث واهب بخشنده مونث واهب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاهبه
تصویر لاهبه
مونث لاهب فروزان مونث لاهب جمع لواهب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داهبه
تصویر داهبه
جراحت سر که خون از آن برود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهبه
تصویر راهبه
زن دیر نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذایبه
تصویر ذایبه
مونث ذایب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهبه
تصویر راهبه
((هِ بِ))
زن ترسای پارسا، جمع راهبات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذاهب
تصویر ذاهب
((هِ))
رونده، گذرنده، کوشنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذابه
تصویر ذابه
((بِ))
سربرنده، ذبح کننده
فرهنگ فارسی معین
رونده، ره سپر، کوشنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد