رشته ای که بدان دم شتر را به تنگ آن بندند تا آن را جنبانیدن نتواند و راکب را آلوده نکند، سپس و آخر هر چیزی، سپس رو، آب رو میان دو پشته. ج، ذنائب جمع واژۀ ذنوب و ذنابه
رشته ای که بدان دم شتر را به تنگ آن بندند تا آن را جنبانیدن نتواند و راکب را آلوده نکند، سپس و آخر هر چیزی، سپس رو، آب رو میان دو پشته. ج، ذَنائب جَمعِ واژۀ ذَنوب و ذُنابَه
نعت فاعلی از ذوب. گدازان. بخسان. (صحاح الفرس) ، گدازنده. آب کننده، مذاب. آب شده: لحبک ذائب ابداً فؤادی یخفف بالدّموع الجاریات. ابوالحسن محمد بن عمرالانباری. بعدت منک و قد صرت ذائباً کهلال اگر چه روی چو ماهت ندیده ام بتمامی. حافظ
نعت فاعلی از ذوب. گدازان. بخسان. (صحاح الفرس) ، گدازنده. آب کننده، مذاب. آب شده: لحبک ذائب ابداً فؤادی یخفف بالدّموع الجاریات. ابوالحسن محمد بن عمرالانباری. بعدت منک و قد صرت ذائباً کهلال اگر چه روی چو ماهت ندیده ام بتمامی. حافظ
مرد خوش آب دندان. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (از شرح قاموس). شانب در استعمال است و شنب و اشنب بر قیاس. (ازاقرب الموارد) ، روز خنک. (منتهی الارب). و شنب یومنا، سرد شد روز ما. و وصف آن از شنب بر وزن کتف و شانب بر وزن فاعل می آید و گفته میشود یوم شنب و یوم شانب یعنی روزی است سرد. (از شرح قاموس)
مرد خوش آب دندان. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (از شرح قاموس). شانب در استعمال است و شنب و اشنب بر قیاس. (ازاقرب الموارد) ، روز خنک. (منتهی الارب). و شنب یومنا، سرد شد روز ما. و وصف آن از شنب بر وزن کتف و شانب بر وزن فاعل می آید و گفته میشود یوم شنب و یوم شانب یعنی روزی است سرد. (از شرح قاموس)