شیر ترش یا شیری که حلاوت تازگی از وی رفته باشد و هنوز مزه نگردانیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، نان بی نمک. (مهذب الاسماء) ، آب جوشیده آمده که بریان کند چیزی را. الماء المغلی الذی یسمط الشی ٔ. (اقرب الموارد) ، آنچه آویخته باشد بریسمانی که پس آن است، المعلق الشی ٔ بحبل خلفه. (اقرب الموارد)
شیر ترش یا شیری که حلاوت تازگی از وی رفته باشد و هنوز مزه نگردانیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، نان بی نمک. (مهذب الاسماء) ، آب جوشیده آمده که بریان کند چیزی را. الماء المغلی الذی یَسْمطُ الشی ٔ. (اقرب الموارد) ، آنچه آویخته باشد بریسمانی که پس آن است، المعلق الشی ٔ بحبل خلفه. (اقرب الموارد)
ذأطه. ذبح کردن، خوه کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، سخت خبه کردن چنانکه زبان خبه شده بیرون افتد، ذاط اناء، پر کردن آوند و پر شدن آوند. (لازم و متعدی است) مشک پر کردن. (تاج المصادر بیهقی)
ذأطه. ذبح کردن، خَوَه کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، سخت خبه کردن چنانکه زبان خبه شده بیرون افتد، ذاط اناء، پر کردن آوند و پر شدن آوند. (لازم و متعدی است) مشک پر کردن. (تاج المصادر بیهقی)