جدول جو
جدول جو

معنی ذامط - جستجوی لغت در جدول جو

ذامط
(مِ)
نعت فاعلی از ذمط. گلوبرنده. ذابح
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مِ)
خوشبو. منه: لبن خامط، شیر خوشبوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سقاء خامط، خیک خوشبوی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، شیر یا خیکی که بوی نبق و سیب گرفته باشد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
شیر ترش یا شیری که حلاوت تازگی از وی رفته باشد و هنوز مزه نگردانیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، نان بی نمک. (مهذب الاسماء) ، آب جوشیده آمده که بریان کند چیزی را. الماء المغلی الذی یسمط الشی ٔ. (اقرب الموارد) ، آنچه آویخته باشد بریسمانی که پس آن است، المعلق الشی ٔ بحبل خلفه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دیگ بزرگ که گنجایش یک گوسپند با دیگ افزار دارد. (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَوْ وُ)
ذأطه. ذبح کردن، خوه کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، سخت خبه کردن چنانکه زبان خبه شده بیرون افتد، ذاط اناء، پر کردن آوند و پر شدن آوند. (لازم و متعدی است) مشک پر کردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
شکار به تیر افکنده، مذماه
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نامی از نامهای مردان عرب است
لغت نامه دهخدا
(عِ)
نعت فاعلی از ذعط. موت ذاعط، مرگ شتاب. موت ذعوط
لغت نامه دهخدا
ذان، ذاب، ذین، ذیم، آهو، عیب
لغت نامه دهخدا
(ذام م)
عیب کننده. نکوهنده
لغت نامه دهخدا
(ذَ مِ)
طعام ٌ ذمط، طعام زودگوار. زودهضم. سریعالهضم. سریعالانهضام
لغت نامه دهخدا
(تَ)
گلو بریدن. ذبح
لغت نامه دهخدا
تصویری از سامط
تصویر سامط
شیر ترش شیر ترشیده، آب جوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خامط
تصویر خامط
شیر خوشبوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذمط
تصویر ذمط
نای بریده گلو بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذام
تصویر ذام
نکوهش آک نهادن خرد انگاری دست کم گیری، راندن، رسوا کردن
فرهنگ لغت هوشیار