قتل مجروح. کشتن خسته. ذفاف. مذافّه. تذفیف. اذفاف. الاجهاز علی الجریح. (تاج المصادر بیهقی) ، ذف در امری، سرعت کردن در آن. شتافتن در او. شتاب کردن در وی، خذ ما ذف ّ لک (بصیغۀ مجهول) ، بگیر آنچه را که مهیا و موجود است و زود بدست آید
قتل مجروح. کشتن خسته. ذفاف. مذافّه. تذفیف. اذفاف. الاجهاز علی الجریح. (تاج المصادر بیهقی) ، ذف در امری، سرعت کردن در آن. شتافتن در او. شتاب کردن در وی، خذ ما ذف ّ لک (بصیغۀ مجهول) ، بگیر آنچه را که مهیا و موجود است و زود بدست آید
ذرفان. ذروفان. ذروف. ذریف. تذراف. روان گردیدن سرشک. بردویدن اشک. رفتن اشک از چشم. رفتن اشک و جز آن. (زوزنی). ذرفت عینیه، روان شد اشک چشم او، روان کردن: ذرفت العین دمعها، روان کرد چشم اشک خود را، جاری و روان شدن و دویدن و جاری و روان کردن آب و هر مایعی دیگر
ذُرفان. ذُروفان. ذروف. ذَریف. تِذراف. روان گردیدن سرشک. بردویدن اشک. رفتن اشک از چشم. رفتن اشک و جز آن. (زوزنی). ذرفت عینیه، روان شد اشک چشم او، روان کردن: ذرفت العین دمعها، روان کرد چشم اشک خود را، جاری و روان شدن و دویدن و جاری و روان کردن آب و هر مایعی دیگر
نام یکی از سرودهای ایران باستان که باربد برای خسرو پرویز ساخته بود. نام درست آن باید دادار آفرید باشد زیرا ثعالبی آن را بصورت یزدان آفرید نقل کرده است. (ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی ص 507) : سرودی به آواز خوش برکشید که اکنون تو خوانیش داد آفرید. فردوسی. رجوع به داذآفرین شود
نام یکی از سرودهای ایران باستان که باربد برای خسرو پرویز ساخته بود. نام درست آن باید دادار آفرید باشد زیرا ثعالبی آن را بصورت یزدان آفرید نقل کرده است. (ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی ص 507) : سرودی به آواز خوش برکشید که اکنون تو خوانیش داد آفرید. فردوسی. رجوع به داذآفرین شود