جدول جو
جدول جو

معنی دیگ - جستجوی لغت در جدول جو

دیگ
ظرف فلزی، گلی، مسی یا سنگی که در ان چیزی پزند
تصویری از دیگ
تصویر دیگ
فرهنگ لغت هوشیار
دیگ
ظرف فلزی یا سنگی که در آن چیزی بجوشانند یا غذا طبخ کنند، قدر، مرجل
تصویری از دیگ
تصویر دیگ
فرهنگ فارسی عمید
دیگ
ظرفی که در آن غذا پزند
دیگ را بار گذاشتن: کنایه از کار را شروع کردن
تصویری از دیگ
تصویر دیگ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیگر
تصویر دیگر
بیگانه، وبمعنی باز و مجدد و جز، دگر هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
((گَ))
علاوه بر این، باز، شخص یا چیزی علاوه بر شخص و چیزی که پیشتر بیان کرده اند، غیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
جز، غیر، بیگانه، شخصی یا چیزی غیر از آنکه یا آنچه قبلاً دیده یا گفته شده، مثل کس دیگر، روز دیگر، سال دیگر، باز و مجدد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
Another, Other
دیکشنری فارسی به انگلیسی
另一个 , 其他的
دیکشنری فارسی به چینی
दूसरा , अन्य
دیکشنری فارسی به هندی
อีก , อื่น
دیکشنری فارسی به تایلندی
অন্য , অন্য
دیکشنری فارسی به بنگالی
دوسرا , دوسرا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دیگرگون
تصویر دیگرگون
متفاوت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیگران
تصویر دیگران
سایرین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیگر شدن
تصویر دیگر شدن
عوض شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیگ ابزار
تصویر دیگ ابزار
ابازیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیگری
تصویر دیگری
جز ما، جز این، جز ایشان، غیر ایشان
فرهنگ لغت هوشیار
دیگر دیگری:) دیگرم روز میخواست عیسی بدر آید سوی جلیل... (انجیل پارسی 44)، ثانی اثنین نظیر:) نصیر الدین دیگرم ابن سینا بود (توضیح: بمعنی اخیر لازم الاضافه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیگرگون
تصویر دیگرگون
نوع دیگر، دیگرگونه، شوریده، درهم برهم
فرهنگ لغت هوشیار