جدول جو
جدول جو

معنی دیکله - جستجوی لغت در جدول جو

دیکله
(لِ)
یکی از دهستانهای پنجگانه بخش هوراند شهرستان اهر است و از 44 آبادی تشکیل شده و جمعیت دهستان مزبور در حدود 7960 تن می باشد و مرکز دهستان آبادی چناب است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیکته
تصویر دیکته
مطلبی که کسی بگوید و دیگری بنویسد، املا
فرهنگ فارسی عمید
(خَ کَ لِ)
یک نوع علفی است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دیالی. یکی از مهمترین ریزابه های ساحل چپ دجله، که سرچشمه های آن در نواحی کرمانشاهان و کردستان (ایران غربی) است و در جنوب شرقی بغداد به دجله میریزد قسمتی از آن که در ایران است ’سیروان’ نام دارد و گاهی این اسم به همه رود هم اطلاق میشود. کمی پس از عبور از قزل رباط = جلولاء در خاک عراق راه خود را در جبل حمرین باز میکند نزدیک این محل یک رشته کانالهای عمده از دیاله منشعب میگردد که از آنها برای آبیاری نخلستانها و محصولات زمستانی و تابستانی استفاده میشود.
از شهرهای قدیم که از دیاله و کانال های آن استفاده میکرده اند. نهروان، بعقوبه = بعقوبا، دسکره و جلولاء بوده است. پهنۀ اطراف مسیر سفلای دیاله در قدیم صدها آبادی و جمعیت فراوان داشت و آثار دورۀ ساسانی و سایر اماکن باستانی آن حاکی از این است که این ناحیه همیشه پرنعمت بوده است. در دورۀ اسلامی جادۀ خراسان (از بغداد به ناحیۀ جبال) از این ناحیه (بیشتر در امتدادرودخانه) میگذشت. و هنوز هم جادۀ اتومبیل رو بین بغداد و ایران غالباً در همان امتداد است. رجوع به دائره المعارف فارسی شود
نام موضعی است در حجاز. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است از دهستان برکشلو بخش حومه شهرستان ارومیه با 400 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
مطلبی که کسی املا کند و دیگری بنویسد. املاء تقریر،دیکته ها، أمالی. تقاریر. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ لَ)
مرغ دریایی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ لَ)
بازیچه ای است مر عجم را، یا نوعی از پاکوبی است، یا این لغت حبشیه است. (منتهی الارب). ابن درید در الجمهره گوید که آن بازیچه ای است کودکان را و گمان می کنم کلمه ای است حبشی. (از المعرب جوالیقی). و رجوع به درقله شود
لغت نامه دهخدا
(تَ عَوْ وُ)
گرد آوردن شتران پراکنده را از اطراف. (آنندراج) (ازمنتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَغْ)
نرم کردن زمین رابه پا سپردن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ لَ)
دمدمه مانندی است در سواران رهان. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیکته
تصویر دیکته
املا، تقریر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیکته
تصویر دیکته
((تِ))
مطلبی که کسی بخواند و دیگری بنویسد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیکته
تصویر دیکته
الإملاء
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دیکته
تصویر دیکته
Dictation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دیکته
تصویر دیکته
dictée
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دیکته
تصویر دیکته
dettatura
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دیکته
تصویر دیکته
диктант
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دیکته
تصویر دیکته
Diktat
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دیکته
تصویر دیکته
диктант
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دیکته
تصویر دیکته
dyktando
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دیکته
تصویر دیکته
听写
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دیکته
تصویر دیکته
ditado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دیکته
تصویر دیکته
শুদ্ধলিখন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دیکته
تصویر دیکته
دیکھیے
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دیکته
تصویر دیکته
dictado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دیکته
تصویر دیکته
การถอดเสียง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دیکته
تصویر دیکته
maandishi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دیکته
تصویر دیکته
받아쓰기
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دیکته
تصویر دیکته
書き取り
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دیکته
تصویر دیکته
शाब्दिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دیکته
تصویر دیکته
dikte
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دیکته
تصویر دیکته
dictee
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دیکته
تصویر دیکته
חִיוּב
دیکشنری فارسی به عبری