جدول جو
جدول جو

معنی دیلمسپار - جستجوی لغت در جدول جو

دیلمسپار(دَلَ سَ)
دیلمسفار (دیلم + سفار = سپار = اسوار = اسفار = سوار). سوار و فارس دیلمی. در ذیل تجارب الامم تألیف ابوشجاع وزیر در طی حوادث سال 372 هجری قمری از ابراهیم دیلمسفار ذکری بمیان آمده است
لغت نامه دهخدا
دیلمسپار(دَ لَ سَ)
نام پدر اردشیر است کسی که اسدی طبق مقدمۀ لغت فرس آن کتاب را بخواهش وی (اردشیر) تألیف کرده است. نیز در خاتمۀ کتاب ترجمان البلاغه تألیف محمد بن عمر رادویانی ذکر وی آمده است. (با اختلاف ضبط دیلمسپاه) بدین شرح: اسپری شد این کتاب به پیروزی و نیک اختری و فرخی بدست ابوالهیجاء اردشیر بن دیلمسپاه ؟ (ویلسپار؟) النجمی القطبی الشاعر اندر اواخر شهرالله المبارک رمضان بر پانصد و هفت از هجرت پیغامبر محمد المصطفی صلی الله علیه و سلم. (از خاتمه کتاب ترجمان البلاغه نسخۀ خطی کتاب خانه فاتح اسلامبول)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ لَ مِ / مْ سِ)
مرکّب از: دیلم + ستان، پسوند مکان، مکان دیلمها. سرزمین دیلم ها. رجوع به سفرنامۀ ناصرخسرو ص 14 و دیلم شود
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ مِ)
قریه ای است در نزدیکی شهرزور و فاصله میان این دو محل نه فرسخ است. دیالمه در حمله های خود در این مکان اردو می زدند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دَلَ)
مانند دیلم. همچون دیلم:
مرا شد گلشن عیسی وزین رشک آفتاب آنگه
سپر فرمود دیلم وار و زوبین کرد ماکانی.
خاقانی.
سپر زرد کرده دیلم وار
همه زوبین اصفر اندازد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ده کوچکی است از دهستان فراهان پائین بخش فرمهین شهرستان اراک در 27 هزارگزی جنوب باختری فرمهین و 8 هزارگزی راه مالرو عمومی. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دل سپارنده. سپارندۀ دل. که دل به معشوق سپارد:
من دل سپار و آن بت مه روی دلپذیر
کی جز به دل پذیر دهد دل سپار دل.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
تصویری از دلسپار
تصویر دلسپار
سپارنده دل، دلدادگی
فرهنگ لغت هوشیار