جدول جو
جدول جو

معنی دیسیپلین - جستجوی لغت در جدول جو

دیسیپلین
نظم و ترتیب، انضباط
تصویری از دیسیپلین
تصویر دیسیپلین
فرهنگ فارسی عمید
دیسیپلین
انضباط و نظم و ترتیب
لغت نامه دهخدا
دیسیپلین
انضباط و نظم و ترتیب
تصویری از دیسیپلین
تصویر دیسیپلین
فرهنگ لغت هوشیار
دیسیپلین
انضباط، نظم و ترتیب
تصویری از دیسیپلین
تصویر دیسیپلین
فرهنگ فارسی معین
دیسیپلین
اتیکت، انتظام، انضباط، نظام
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

از: بی + دیسیپلین، کلمه فرانسوی، بی انضباط. بی نظم. و رجوع به دیسیپلین شود، عجز از سخن آوری. لالی. گنگی:
نه گویای سخن از بی زبانی
نه جویای طعام از ناتوانی.
نظامی.
- با زبان بی زبانی، نه آشکارا و به وضوح. به ایما و اشاره با حرکات و وجنات:
بی زبانان با زبان بی زبانی شکر حق
گفته وقت کشتن و حق را بزندان دیده اند.
خاقانی.
، فقد زبان. نداشتن قدرت ناطقه و تکلم:
در او (در نی) جان نه و عشق جان منست
بدین بی زبانی زبان منست.
نظامی.
، عدم فصاحت و زبان آوری. عجز در سخن بلیغ و رسا گفتن:
نه عجب کمال حسنت که بصد زبان بگویم
که هنوز پیش ذکرت خجلم ز بی زبانی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
بی انضباط، بی نظم، قانون شکن، غیرمنضبط، نظم گریز، بی ادب، بی تربیت، بی نزاکت، نافرهیخته
متضاد: منضبط
فرهنگ واژه مترادف متضاد