جدول جو
جدول جو

معنی دیسکی - جستجوی لغت در جدول جو

دیسکی
(دَ سَ کی ی)
گلۀ بزرگی از شترمرغ و گوسفند. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

صفحۀ غضروفی در بین مهره های ستون فقرات که حرکت مهره ها را آسان می کند و جا به جا شدن آن باعث ایجاد درد می شود، در پزشکی بیماری که در اثر جا به جا شدن و آسیب این بخش به وجود می آید، صفحۀ فولادی مدور در ماشین ها، در ورزش صفحۀ مدور چوبی یا پلاستیکی، با نواری فلزی و وزن دو کیلوگرم که ورزشکاران در میدان ورزش پرتاب میکنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ویسکی
تصویر ویسکی
نوعی نوشیدنی الکلی تقطیر شده که از بعضی غلات مانند جو، ذرت یا چاودار به دست می آید. جو جوانه زده را که خشک و بوداده شده پس از نرم کردن با آب داغ مخلوط می کنند و بعد از تخمیر در دستگاه های مخصوص عرق کشی تقطیر می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(کُ)
جزیره ای بوسعت حدود 7770 کیلومتر مربع نزدیک ساحل غربی گروئنلند. در آن آهن تلوردار یافته اند. و لیگنیت در آن استخراج میشود. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(دَ زَ)
منسوب است به دیزک که از قراء سمرقند است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان عرب خانه بخش شوسف شهرستان بیرجند واقع در 75هزارگزی شمال باختری شوسف و 12هزارگزی جنوب جادۀ شوسۀ عمومی مشهد به زاهدان، کوهستانی و معتدل، دارای 99 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
نوعی مشروب الکلی، قسمی عرق معمولی انگلستان، (یادداشت مرحوم دهخدا)، نوعی از عرق که از حبوبات گیرند و بیشتر در اسکاتلند و ایالات متحدۀ امریکا سازند
لغت نامه دهخدا
صفحه غضروفی که بین پیکر مهره های ستون فقرات قرار دارد و حرکت مهره ها را آسان میکند، این صفحه بطور طبیعی بوسیلۀ حلقه ای از بافت فیبروز در وسط دو مهره نگاهداری میشود، فرسوده یا پاره شدن پوشش فیبروزی باعث میگردد که غضروف دیسک به اطراف، کشیده شود و به بافتهای مجاور خود فشار وارد بیاورد و کشیده شدن غضروف دیسک به اطراف بر اعصاب و رانده شدن آن به عقب بر نخاع فشار وارد می آورد و در هر دو حالت موجب درد شدید میگردد، این کشیده شدن و رانده شدن غضروف را در اصطلاح پزشکی هرنی دیسکال یا دیسکوپاتی خوانند، (دائره المعارف فارسی)، صفحۀ آهنین مدور، قرص، در اصطلاح ورزش صفحه ای چوبین که در میانۀ طوقی فلزی جای داده شده است و آن را در میدان ورزش کاران پرتاب کنند
لغت نامه دهخدا
(دِ)
نوعی خرما است در لغت محلی بلوچ (نیک شهر)
لغت نامه دهخدا
صفحه غضروفی که بین مهره های ستون فقرات قرار دارد و حرکت مهره ها را آسان میکند، این صفحه بطور طبیعی بوسیله حلقه ای ار بافت فیروز در وسط دو مهره نگاهداری میشود و نیز بمعنی صفحه آهنی گرد بشکل قرص هم گویند فرانسوی گرده صفحه ای آهنین مدور قرص، صفحه ای چوبین که در میان طوقی فلزی جای داده شده و آنرا در میدان وزرش پرتاب کنند، بشقاب دراز و بزرگ دیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیسکیونر
تصویر دیسکیونر
فرانسوی واژه نامه
فرهنگ لغت هوشیار
((کِ))
صفحه ای از جنس پلاستیک با پوششی مغناطیسی برای ذخیره اطلاعات در کامپیوتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویسکی
تصویر ویسکی
نوعی مشروب الکلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیسک
تصویر دیسک
هر نوع صفحه گرد و تخت آهنین، صفحه ای گرد و غضروفی در میان مهره ها که جابه جایی آن ایجاد درد می کند، نوعی صفحه گرد با وزنی حدود دو کیلوگرم که در ورزش پرتاب دیسک از آن استفاده می کنند، حافظه جانبی کامپیوتر برای نگه داری سیستم
فرهنگ فارسی معین
صورت کک و مکی
فرهنگ گویش مازندرانی
پرافاده
فرهنگ گویش مازندرانی