دهی است از دهستان دشتابی بخش بوئین شهرستان قزوین با 120 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1) دهی است از دهستان بالا بخش طالقان شهرستان تهران با 890 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است از دهستان دشتابی بخش بوئین شهرستان قزوین با 120 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1) دهی است از دهستان بالا بخش طالقان شهرستان تهران با 890 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دادگاه، عدالت خانه، دفترخانه دفتر حساب، ادارۀ حسابداری، در عهد خلفا و پادشاهان ایرانی بعد از خلفا دفتر محاسبات دفتر شعر و کتابی که اشعار شاعری در آن چاپ شده باشد مبل یا نیمکت بدون پشتی که تشک داشته باشد دیوان استیفا: اداره یا محلی که مالیات ها و درآمدها در آنجا جمع آوری می شد، دیوان محاسبات که حسابداران و مستوفیان در آن مشغول کار بودند، دار الاستیفا دیوان برید: دفتر پست، اداره یا محلی (در زمان خلفای اسلام) که نامه های نوشته شده را به قاصدان یا چارپاها می دادند که به مقصد برسانند دیوان بلخ: گویند قاضی یا دادگاهی بوده در بلخ که حکم ناحق می داده و بی گناهان را محکوم می ساخته، اکنون هر دادگاه یا قاضی که حکم ناروا بدهد او را به دادگاه یا دیوان بلخ و یا قاضی بلخ تشبیه می کنند دیوان تمیز: دیوان تمیز، دادگاه فرجامی، دادگاه عالی که به محاکمه ای که به مرحلۀ فرجام برسد رسیدگی می کند، دیوان کشور دیوان خراج: محل جمع آوری مالیات ها دیوان رسائل: دار الانشا، دیوان انشا، محل نوشتن نامه ها و فرمان های خلیفه یا پادشاه دیوان قضا: ادارۀ اجرای احکام شرعی دیوان کشور: دیوان تمیز، دادگاه فرجامی، دادگاه عالی که به محاکمه ای که به مرحلۀ فرجام برسد رسیدگی می کند دیوان محاسبات: اداره ای در وزارت دارایی که به حساب های کل کشور رسیدگی میکند دیوان مظالم: دیوان رسیدگی به شکایت ها
دادگاه، عدالت خانه، دفترخانه دفتر حساب، ادارۀ حسابداری، در عهد خلفا و پادشاهان ایرانی بعد از خلفا دفتر محاسبات دفتر شعر و کتابی که اشعار شاعری در آن چاپ شده باشد مبل یا نیمکت بدون پشتی که تشک داشته باشد دیوان استیفا: اداره یا محلی که مالیات ها و درآمدها در آنجا جمع آوری می شد، دیوان محاسبات که حسابداران و مستوفیان در آن مشغول کار بودند، دار الاستیفا دیوان برید: دفتر پست، اداره یا محلی (در زمان خلفای اسلام) که نامه های نوشته شده را به قاصدان یا چارپاها می دادند که به مقصد برسانند دیوان بلخ: گویند قاضی یا دادگاهی بوده در بلخ که حکم ناحق می داده و بی گناهان را محکوم می ساخته، اکنون هر دادگاه یا قاضی که حکم ناروا بدهد او را به دادگاه یا دیوان بلخ و یا قاضی بلخ تشبیه می کنند دیوان تمیز: دیوان تمیز، دادگاه فرجامی، دادگاه عالی که به محاکمه ای که به مرحلۀ فرجام برسد رسیدگی می کند، دیوان کشور دیوان خراج: محل جمع آوری مالیات ها دیوان رسائل: دار الانشا، دیوان انشا، محل نوشتن نامه ها و فرمان های خلیفه یا پادشاه دیوان قضا: ادارۀ اجرای احکام شرعی دیوان کشور: دیوان تمیز، دادگاه فرجامی، دادگاه عالی که به محاکمه ای که به مرحلۀ فرجام برسد رسیدگی می کند دیوان محاسبات: اداره ای در وزارت دارایی که به حساب های کل کشور رسیدگی میکند دیوان مظالم: دیوان رسیدگی به شکایت ها
مقیاس، معیار، جمع موازین، اندازه، مقدار، سالم، سرحال، در علم نجوم هفتمین صورت فلکی منطقه البروج که درنیمکرۀ جنوبی قرار دارد، هفتمین برج از برج های دوازده گانه، برابر با مهر، ترازو، در موسیقی هر یک از جملات مساوی زمانی که در یک قطعۀ موسیقی پیاپی تکرار می شود و خطی عمود بر حامل آن ها را از یکدیگر جدا می کند
مقیاس، معیار، جمعِ موازین، اندازه، مقدار، سالم، سرحال، در علم نجوم هفتمین صورت فلکی منطقه البروج که درنیمکرۀ جنوبی قرار دارد، هفتمین برج از برج های دوازده گانه، برابر با مِهر، ترازو، در موسیقی هر یک از جملات مساوی زمانی که در یک قطعۀ موسیقی پیاپی تکرار می شود و خطی عمود بر حامل آن ها را از یکدیگر جدا می کند
روز سی ام هر ماه را گویند، (آنندراج)، نام روز سی ام از هر ماه که روز آخر ماه باشد و انیران نیز گویند، (ناظم الاطباء) : شبانگاه ایزان خردادماه سوی آسیا رفت نزدیک شاه، فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 3002)، رجوع به فهرست ولف و رجوع به انیران شود، برانگیختن سگ را بر شکار: اوسد الکلب، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، برانگیختن سگ را بشکار، (آنندراج)، برآغالیدن، (تاج المصادر بیهقی)
روز سی ام هر ماه را گویند، (آنندراج)، نام روز سی ام از هر ماه که روز آخر ماه باشد و انیران نیز گویند، (ناظم الاطباء) : شبانگاه ایزان خردادماه سوی آسیا رفت نزدیک شاه، فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 3002)، رجوع به فهرست ولف و رجوع به انیران شود، برانگیختن سگ را بر شکار: اوسد الکلب، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، برانگیختن سگ را بشکار، (آنندراج)، برآغالیدن، (تاج المصادر بیهقی)
آنکه خیزد، (یادداشت مؤلف)، در حال خیزیدن: باد سحری سپیده دم خیزانست، منوچهری، فرس میراند چون بیمار خیزان ز دیده بر فرس خوناب ریزان، نظامی، چو دود از آتش من گشت خیزان ز من زاده ولی از من گریزان، نظامی، ز بس رود خیزان که از می رسید لب رامشان رود را می گزید، نظامی، ، در حال خاستن، در حال بلند شدن، - اوفتان خیزان، در حال اوفتادن و بلند شدن: بیامد اوفتان خیزان بر من چنان مرغی که باشد نیم بسمل، منوچهری، آخر آن مور میان بستۀ افتان خیزان چه خطا دید که سر کوفته چون مار برفت، سعدی (طیبات)، - اوفتان و خیزان، افتان و خیزان: خوناب جگر ز دیده ریزان چون بخت خود اوفتان و خیزان، نظامی، دیدندش گریزان و اوفتان و خیزان، (گلستان)، پروانه ام اوفتان و خیزان یکبار بسوز و وارهانم، سعدی (ترجیعات)، - افتان و خیزان، اوفتان و خیزان: وزینجانب افتان و خیزان جوان همیرفت بیچاره هر سو دوان، سعدی (بوستان)، ، موج، ریشه ای که بهر طرف پنجه انداخته باشد، (ناظم الاطباء)
آنکه خیزد، (یادداشت مؤلف)، در حال خیزیدن: باد سحری سپیده دم خیزانست، منوچهری، فرس میراند چون بیمار خیزان ز دیده بر فرس خوناب ریزان، نظامی، چو دود از آتش من گشت خیزان ز من زاده ولی از من گریزان، نظامی، ز بس رود خیزان که از می رسید لب رامشان رود را می گزید، نظامی، ، در حال خاستن، در حال بلند شدن، - اوفتان خیزان، در حال اوفتادن و بلند شدن: بیامد اوفتان خیزان بر من چنان مرغی که باشد نیم بسمل، منوچهری، آخر آن مور میان بستۀ افتان خیزان چه خطا دید که سر کوفته چون مار برفت، سعدی (طیبات)، - اوفتان و خیزان، افتان و خیزان: خوناب جگر ز دیده ریزان چون بخت خود اوفتان و خیزان، نظامی، دیدندش گریزان و اوفتان و خیزان، (گلستان)، پروانه ام اوفتان و خیزان یکبار بسوز و وارهانم، سعدی (ترجیعات)، - افتان و خیزان، اوفتان و خیزان: وزینجانب افتان و خیزان جوان همیرفت بیچاره هر سو دوان، سعدی (بوستان)، ، موج، ریشه ای که بهر طرف پنجه انداخته باشد، (ناظم الاطباء)
دهی از دهستان بهزاد بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 120 هزارگزی شمال خاوری کهنوج، سر راه مالرو کهنوج به خاش کوهستانی گرمسیر مالاریائی و دارای 100 تن سکنه است، آب آن از رودخانه و محصول عمده اش: خرما، غلات و شغل اهالی آن زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از دهستان بهزاد بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 120 هزارگزی شمال خاوری کهنوج، سر راه مالرو کهنوج به خاش کوهستانی گرمسیر مالاریائی و دارای 100 تن سکنه است، آب آن از رودخانه و محصول عمده اش: خرما، غلات و شغل اهالی آن زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
از منجمان قرن 14 میلادی است که به استخراجات رملیۀ خود اشتهار یافته است، وی در بولونی متولد شد و بفرانسه رفت و بدریافت عطایا و احسان بسیار از طرف شارل پنجم نایل آمد ولی پس از گذشته شدن این پادشاه کوکب بخت و اقبالش رو به افول گذارد و از درجۀ عزت و اعتبار بدرکۀ سفالت و ادبار افتاد و درگذشت، (قاموس الاعلام ترکی) کویستینه، دختر منجم معروف قرن 14 میلادی پیزان مذکور در فوق و از شاعره های معروفست، منظومه ها و اشعار بسیار از وی بیادگار مانده است، وی در سال 1363 میلادی در وندیک متولد شد و در سنۀ 1431 میلادی در پاریس درگذشت، (قاموس الاعلام ترکی)
از منجمان قرن 14 میلادی است که به استخراجات رملیۀ خود اشتهار یافته است، وی در بولونی متولد شد و بفرانسه رفت و بدریافت عطایا و احسان بسیار از طرف شارل پنجم نایل آمد ولی پس از گذشته شدن این پادشاه کوکب بخت و اقبالش رو به افول گذارد و از درجۀ عزت و اعتبار بدرکۀ سفالت و ادبار افتاد و درگذشت، (قاموس الاعلام ترکی) کویستینه، دختر منجم معروف قرن 14 میلادی پیزان مذکور در فوق و از شاعره های معروفست، منظومه ها و اشعار بسیار از وی بیادگار مانده است، وی در سال 1363 میلادی در وندیک متولد شد و در سنۀ 1431 میلادی در پاریس درگذشت، (قاموس الاعلام ترکی)