جدول جو
جدول جو

معنی دیرکوند - جستجوی لغت در جدول جو

دیرکوند
(رَ وَ)
از طوایف بالا گریوه و هرو. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 66)
لغت نامه دهخدا
دیرکوند
(رَ وَ)
یکی از ایلات پیشکوه از طوایف کرد و دارای دو شعبه است یکی بهاروند مرکب از 1000 خانوار و مسکن ایشان شمال دزفول، کیالان ملایر و دیگری قلابوند مرکب از هزار خانوار مسکن ایشان در کوه طاف و کوه هشتاد پهلو است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
دیر کردن، دیر شدن، در بانکداری عقب انداختن پرداخت وجه سند، تاخیر
فرهنگ فارسی عمید
(م مَ / مِ پَ سَ)
که دیر طی شود. که دیرپایان یابد، طولانی. دراز:
هر مرادی که دیر یابد مرد
مژده باشدبعمر دیرنورد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از دهستان سلگی شهرستان نهاوند. سکنۀ آن 360 تن. آب آن از چاه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
مصحف زیناوند (از: زین، سلاح + آوند، پسوند اتصاف). (حاشیۀ برهان چ معین). لقب طهمورث دیوبند است و معنی آن تمام سلاح باشد. (برهان). لقب طهمورث است و معنی آن تمام سلاح بود بجهت آنکه دیوان را مسخر گردانید و او را دیوبند ملقب ساختند. (فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (از آنندراج). لقب طهمورث. (مجمل التواریخ). و رجوع به زیناوند شود
لغت نامه دهخدا
(دِ نُ)
شماس یونانی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
بدپسند. مشکل پسند. (یادداشت مؤلف) :
به که سخن دیرپسند آوری
تا سخن از دست بلندآوری.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(پَی / پِی وَ)
دارای پیوستگی و اتصال دراز. که پیوستگی و ارتباط قدیم دارد:
کهن دولت چو باشد دیر پیوند
رعیت را نباشد هیچ دربند.
نظامی.
نه عیب تست که بیگانه وار میگذری
کسی که زودگسل نیست دیرپیوند است.
نظیری
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان جعفرآباد بخش حومه شهرستان قوچان با 723 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ وَ)
عمرانی گوید موضعی است در مصر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ هَِ)
قریه ای از قرای دمشق است از اقلیم بیت الابار. عبدالکریم بن ابی معاویه بن ابومحمد بن عبدالله بن یزید بن معاویه بن ابوسفیان در این دیر سکنی داشت. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نام کوه دماوند است. (برهان) (جهانگیری). نام کوه مشهور به دماوند است. در وجه تسمیۀ این نام گفته اند اصل در این لغت دیمه آوند است زیرا دیمه نام قصبۀ آنجا می باشد. آوند ظرف است و کوه به اسم دیمه دیماوند شد. (از انجمن آرا) (از آنندراج) :
درم بسته پس دربند رفته ست
مگر امشب به دیماوند رفته ست.
(ویس و رامین).
رجوع به دماوند شود
لغت نامه دهخدا
(دُ وَ وَ)
تیره ای از طایفۀ ممزایی ایل چهارلنگ بختیاری. (از جغرافیای سیاسی کیهان 75)
لغت نامه دهخدا
گیاهی است که عرب آنرا شاصلی گوید. (از تاج العروس، ذیل مادۀ شصا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیرپسند
تصویر دیرپسند
مشکل پسند، بد پسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
((کَ))
دیر کردن، عقب افتادن، تأخیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
تاخیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
Tardiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
retard
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
지각
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
遅れ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
אִחוּר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
देर
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
keterlambatan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
vertraging
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
spóźnienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
tardanza
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
ritardo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
atraso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
迟到
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
запізнення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
Verspätung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
опоздание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
gecikme
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی