جدول جو
جدول جو

معنی دیدرک - جستجوی لغت در جدول جو

دیدرک(دی دَ)
دهی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت. با 100 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دادرک
تصویر دادرک
برادر کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیرک
تصویر دیرک
ستون خیمه، تیری که در وسط چادر برپا می شود و چادر بر روی آن قرار می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
(دَ رَ)
برادر کوچک. برادرک
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
لقب نجم الدین از درویشان نقشبندی مرید خواجه بهاالدین نقشبند: حضرت خواجۀ ما قدس الله روحه توجه به مولانا نجم الدین دادرک کوفینی کردند. (انیس الطالبین ص 78 نسخۀ خطی مؤلف). تا حضرت خواجه از مولانا دادرک عفو فرمودند... و در خدمت ایشان مولانا دادرک بود... خواجه مولانا دادرک را با بعضی از درویشان فرمودند که بطرف آن خانه بروید. (انیس الطالبین ص 78). خواجه مولانا دادرک را گفتند اگر تو ابتدا این را قبول میکردی حکمت بسیار بر تو ظاهر میشد مولانا دادرک قوی نادم شد. (انیس الطالبین ص 79). ما را درویشی است در بخارا مولانا نجم الدین دادرک نام، او را طلب نمائیم تا فردا نماز پیشین را بیاید. (انیس الطالبین ص 139)
لغت نامه دهخدا
(دی دِ رُ)
دنده، شهری است در بنیامین (صحیفۀ یوشع 18:28) که قرقیس در آنجا بود (دوم سموئیل 21:14) و گویند مسقطالرأس شاؤل نیز بود و دور نیست که همان رمون حالیه باشد. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
تیرک. ستون خیمه و جز آن. ستون خیمه. پادیر. پاذیر. شمع. تیرافراشته زیر چادر که حامل چادر است. عمود. ستونه. دعامه. دعام. دعمه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
پول ایدرین موریس، فیزیکدان انگلیسی (1902م. -1984م.) بجهت کارهایش در بسط نظریۀ هایزنبرگ در مکانیک کوانتوم در جایزۀ 1933 نوبل در فیزیک با شرودینگرسهیم شد. نظریه ای در باب الکترون آورد (1928م.) و وجود پوزیترون را پیش بینی کرد (1931م.). کتاب اصول مکانیک کوانتوم (1930 میلادی) از اوست. در 1952 انجمن سلطنتی پیشرفت علوم در لندن مدال انجمن را بجهت کارهای وی در میدانهای برقاطیسی، ذرات جزئی ماده و نظریۀ کوانتوم به او اعطا نمود. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیرک
تصویر دیرک
ستون خیمه تیر بسیار بزرگ تیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیرک
تصویر دیرک
((رَ))
تیر بسیار بزرگ، تیرک
فرهنگ فارسی معین
پادیر، تیرک، چوب، شمعک، میله
فرهنگ واژه مترادف متضاد