جدول جو
جدول جو

معنی دیاصه - جستجوی لغت در جدول جو

دیاصه(دَیْ یا صَ)
زن فربه. (از تاج العروس). زن پر گوشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
راستی نمودن. (منتهی الارب). راستی. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، دینداری کردن. (منتهی الارب). دینداری. (کشاف اصطلاحات الفنون). دیندار شدن. (تاج المصادر بیهقی). دیندار گشتن. پارسایی. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
جمع واژۀ دائص. (منتهی الارب). دزدان
لغت نامه دهخدا
(فَ جَ نَ)
جنبیدن. (از منتهی الارب). نوص. نوصان. مناص. نویص. (متن اللغه) (اقرب الموارد). منیص. (متن اللغه). رجوع به نوص و نوصان شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
نرمی والتوای در زبان. (از منتهی الارب) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جمع واژۀ دار. (منتهی الارب). رجوع به دار شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دوس. دیاس. به پا کوفتن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). خرمن کوفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، خوار کردن کسی را. (از اقرب الموارد) ، صیقل دادن شمشیر و جز آن. (از اقرب الموارد). روشن کردن شمشیر و جز آن. (المصادر زوزنی). و رجوع به دوس و دیاس شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دیالی. یکی از مهمترین ریزابه های ساحل چپ دجله، که سرچشمه های آن در نواحی کرمانشاهان و کردستان (ایران غربی) است و در جنوب شرقی بغداد به دجله میریزد قسمتی از آن که در ایران است ’سیروان’ نام دارد و گاهی این اسم به همه رود هم اطلاق میشود. کمی پس از عبور از قزل رباط = جلولاء در خاک عراق راه خود را در جبل حمرین باز میکند نزدیک این محل یک رشته کانالهای عمده از دیاله منشعب میگردد که از آنها برای آبیاری نخلستانها و محصولات زمستانی و تابستانی استفاده میشود.
از شهرهای قدیم که از دیاله و کانال های آن استفاده میکرده اند. نهروان، بعقوبه = بعقوبا، دسکره و جلولاء بوده است. پهنۀ اطراف مسیر سفلای دیاله در قدیم صدها آبادی و جمعیت فراوان داشت و آثار دورۀ ساسانی و سایر اماکن باستانی آن حاکی از این است که این ناحیه همیشه پرنعمت بوده است. در دورۀ اسلامی جادۀ خراسان (از بغداد به ناحیۀ جبال) از این ناحیه (بیشتر در امتدادرودخانه) میگذشت. و هنوز هم جادۀ اتومبیل رو بین بغداد و ایران غالباً در همان امتداد است. رجوع به دائره المعارف فارسی شود
نام موضعی است در حجاز. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
اسم است برای تمام آنچه که بدان خدا را عبادت کنند. (اقرب الموارد) ، دین و مذهب. ج، دیانات. (از اقرب الموارد) ، در اصطلاح فقهاء با کلمه تنزه و آنچه مابین خالق و مخلوق باشد مترادف است مانند قضاء و حکم و شرع. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
دی. دیینه. دیروز. (یادداشت مؤلف). دیروزی: و تریاق بزرگ تازۀ نارسیده مقدار یک باقلی دادم تا بسبب افیون خواب یابد و از سرفه برآساید و ماده غلیظ شود و سیلان نکند. روز دیگر هیچ نجنبانیدم ویرا، جز آنکه اطراف او را بفرمودم مالیدتا ماده را از بالا فرود آرم و مقدار یک باقلی کوچکتر از دیانه تریاق تازه دادم. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
به آب فروشدن. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه). در آب فروشدن. (منتهی الارب). فرورفتن در آب. زیر آب رفتن. غوص. غیاص. مغاص. (اقرب الموارد). رجوع به غوص شود، غواصی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). عمل غواص. (از اقرب الموارد). به دریا فروشدن. (مجمل اللغه). رجوع به غوّاص شود
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یا صَ)
بئر قیاصه الجول، چاه کناره فرودریده و گرداگرد اندرون ویران گردیده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَیْ یا)
مردی که بر وی دست نتوان یافت. (منتهی الارب) : رجل دیاص، اذا کان لایقدر علیه. (تاج العروس). مردی با عضلات نیرومند. (از اقرب الموارد) ، مرد فربه. (از تاج العرس) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیانه
تصویر دیانه
از ریشه پارسی دینداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیاصه
تصویر غیاصه
آب بازی در آب فرو شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیاصه
تصویر حیاصه
دوالی که بدان تنگ زین بندند. دوال تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیاصه
تصویر حیاصه
((صَ))
دوالی که بدان تنگ زین بندند
فرهنگ فارسی معین