جدول جو
جدول جو

معنی دیااکو - جستجوی لغت در جدول جو

دیااکو
(دَ اُکْ کُ)
دیاکو. یونانی دیوکس نخستین پادشاه ماد که دورۀ سلطنتش را بتفاوت از 701 یا 708 تا 655 قبل از میلاد یا از حدود 709 تا 656 قبل از میلاد گفته اند. شهر همدان را بنا نهاده و پایتخت خودقرار داد. در اجرای عدالت سختگیر بود و در سراسر قلمرو خود جاسوسانی داشت پسرش فرورتیش جانشین او شد. (از دائره المعارف فارسی) و نیز رجوع به تاریخ ایران باستان ج 1 ص 170 و تاریخ کرد ص 55، 57، 70 و 71 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیزالو
تصویر دیزالو
دیزالو (Dissolve) انتقال نرم و آرام از یک صحنه به صحنه دیگر است. این عمل در ویرایش فیلم به کمک افکت های ویژه انجام می شود تا جابه جایی نرم و آرام بین دو صحنه ایجاد شود، به طوری که صحنه اولیه به آرامی محو شده و صحنه جدید در برنامه نمایش ظاهر می شود.
استفاده از Dissolve در تدوین فیلم:
1. Cross Dissolve (انتقال خطی) : این افکت به صورت یک انتقال نرم از یک صحنه به صحنه دیگر انجام می شود. در این افکت، صحنه اولیه به آرامی به صورت نیمه نیمه محو می شود و صحنه جدید به آرامی ظاهر می شود.
2. Fade In/Out (محو ورود/خروج) : در این افکت، صحنه به آرامی وارد می شود (Fade In) یا به آرامی خارج می شود (Fade Out). این افکت معمولاً برای شروع یا پایان فیلم یا بخشی از فیلم استفاده می شود.
3. Starburst Dissolve (انتقال ستاره ای) : این افکت معمولاً برای انتقال بین صحنه هایی با فضای خاص یا اهمیت زیاد استفاده می شود، که در آن صحنه جاری به آرامی و به وسیلهٔ زیبایی
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
هر دستگاهی که برای تبدیل انرژی مکانیکی به الکتریسیته و برعکس به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
نام مرغی است، رجوع به داربر و دارکوب شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حومه بخش آستانۀ شهرستان لاهیجان با 541 تن سکنه، در جلگۀ معتدل هوای مرطوبی واقع است و محصولش برنج و ابریشم و کنف است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
جزیره ای بوسعت حدود 7770 کیلومتر مربع نزدیک ساحل غربی گروئنلند. در آن آهن تلوردار یافته اند. و لیگنیت در آن استخراج میشود. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(یُکْ کو)
دیوکس. مؤسس سلسلۀ ماد، اولین شاه سلسلۀ پادشاهی ایران که پایتخت آنان هگمتان (همدان) بود و در سال (612 قبل از میلاد) آشورو پایتخت آن نینوا را سومین فرد این سلسله موسوم به هووخشتر تسخیر کرد. (یادداشت مؤلف). رجوع به دیوکس و نیز رجوع به فرهنگ ایران باستان ص 53 و 105 شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
یکی از آرخن های آتن بود که در سال 624 قبل از میلاد قوانینی برای وطن خویش وضع کرد و چنانکه مورخین قدیم نگاشته اند قوانین وی بسیار سخت بوده است، چنانکه عاقبت مجبور به فرار شد و در ’اژینا’ بمرد. (تمدن قدیم فوستل دو کولانژ، ترجمه نصراﷲ فلسفی). و رجوع به دائره المعارف فارسی شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
نام رودخانه ای است در شمال یکی از دو جزیره ای که زلاند جدید را تشکیل میدهد. این نهر از میان دشتی مردابی برمی خیزد و پس از طی 110 هزارگز بخلیج هوآراکی میریزد. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
حبوب. حبوبات چون نخود و لوبیاو ماش و عدس و باقلا. بنشن: و از وی (از موقان رودینه خیزد و دانکوهای خوردنی و جوال و پلاس بسیار خیزد. (حدود العالم). البقال، تره فروش و دانکوفروش. (مهذب الاسماء) ، آشی مرکب از نخودو عدس و امثال اینها و آنرا هفت دانه نیز گویند. آش هفت حبه. (انجمن آرا). آشی که از حبوب و گوشت پزند
لغت نامه دهخدا
(اِ)
یکی از استراتگوسهای بلاد دوازده گانه آگاثیا بود که بلاد مزبور را بر ضد روم برانگیخت. (ترجمه تمدن قدیم فوستل دکولانژ)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دیااکو. سرسلسلۀ شاهان مادی. رجوع به دیااکو و ج 1 و 2 یشتها ص 584، 214 و مزدیسنا ص 119 و دیوکس و تاریخ ایران پیرنیا ص 50 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
نام عمومی هریک از ماشینهائی که برای تبدیل انرژی برقی به انرژی مکانیکی یا بالعکس بکار میرود. اجزاء اساسی هر دینامو القاگر و القاگیر است که یکی ثابت است و دیگری سوار بر محوری است که میتواند بگردد از جنبۀ نظری هر دینامو را میتوان برای تبدیل یکی از دو انرژی مذکور بدیگری بکار برد ولی عملاً این امر همیشه امکان پذیر نیست. (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(دی)
درخت سرو. (ناظم الاطباء). اما جای دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(دَ اَ)
مصغر دریا. دریاچه. دریاژه. دریای خرد. بحیره: گاه گاه برخی از آن را دریااک خوانند چون دریااک افامیه... و چون دریااک خوارزم. (التفهیم ص 170)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
حقوق دان و مرد بافضیلت فرانسه (1480-1558م.) که از دوستان و حامیان رابله بود. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
اسم کوهی است و اهالی تنکابن در فصل ییلاق به آن کوه میروند، (التدوین فی احوال جبال شروین)، رجوع به داکوه شود
لغت نامه دهخدا
مطلق دانه (از گندم جو ماش عدس وجز اینها)، آشی که بهنگام دندان بر آوردن کودک با گندم و ماش و عدس و جز آنها و کله و پاچه گوسفند پزند و بخانه های خویشان و دوستان فرستند دانکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایکاکو
تصویر ایکاکو
لاتینی تازی گشته شفتک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
نام عمومی هر یک از ماشینهائی که برای تبدیل انرژی برقی به انرژی مکانیکی یا بالعکس بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریااک
تصویر دریااک
دریاچه بحیره
فرهنگ لغت هوشیار
نام ارتفاعی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
منطقه ای نزدیک روستای کردیچال کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی