جدول جو
جدول جو

معنی دگلون - جستجوی لغت در جدول جو

دگلون
(دِ)
در لهجۀ گناباد خراسان، ابزار ریشتن نخ پشم و پنبه با دست. دگلان. و رجوع به دگلان شود، این کلمه در گناباد امروز متداول است و شکستۀ کلمه دگلان است، و آن دو گلولۀ دراز از گوشت است که از زیر گلوی بعضی از بزها و بزغاله ها آویزان می باشد. (یادداشت محمد پروین گنابادی). زلمتان. دگلان. و رجوع به دگلان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دلگون
تصویر دلگون
(دخترانه)
مرکب از دل+ گون (مانند)
فرهنگ نامهای ایرانی
(دِ)
دوک. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دکلان شود، هر یک از دو گلولۀ آویخته زیر گلوی بز و غیره. زلمتان. و شکستۀ آن ’دگلون’ امروز (در معنی اخیر) در گناباد متداول است. (یادداشت محمد پروین گنابادی). و رجوع به دگلون شود
لغت نامه دهخدا
(دَ بَ)
صنفی از ذهب. نوعی پول طلا. مسکوکی زرین. از اهل عراق شنیده شده است که کلمه را بنون تلفظ کنند اما اهل مصر با لام اما به سکون باء ملفوظ دارند و آن مسکوک در اصل ضرب مردم اسپانی بود و دبلن میگفتند و در سوریه نیز شهرتی داشت ارزش آن 16 ریال یا اندکی کمتر یا بیشتر بود بر حسب زمان و مکان. (النقودالعربیه ص 84 و 140 و 141 و 173)
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ)
دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 13هزارگزی شمال خاوری لنده مرکز دهستان و 6هزارگزی شمال خاوری راه شوسۀبهبهان به اهواز، با 100تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و پشم و لبنیات است. ساکنان این ده از طایفۀ طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَ لُنْ)
مأخوذ از لاتینی تال و اسپانیایی تالن. (یادداشت مرحوم دهخدا). نوعی شراع است و ابن جبیر در رحلۀ خود نام آنرا آورده است: و حصلنا فی الامر لایعلمه الا اﷲ تعالی و شرعوا فی رفع الشراع الکبیر و اقاموا فی الاردمون شراعا یعرف بالدلون، و بتنا بلیله شهباء الی أن وضح الصباح. (رحلۀ ابن جبیر)
لغت نامه دهخدا
دالان، راهرو
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی