یکی از پنج کوره (شهرستان) ایالت فارس در قدیم ’خشکی فارس را در قدیم پنج کوره گرفته اند چون اردشیرخوره، واصطخر و دارابجرد و شاپورخوره و قبادخوره و در هر یک چند ولایت و شهر بوده و هست. و حدود آن کورها تا ولایت عراق عجم و خوزستان و لرستان شبانکاره و بحر فارس پیوسته است’. (نزهه القلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن ص 113). رجوع به دارابجرد و داراگرد شود
یکی از پنج کوره (شهرستان) ایالت فارس در قدیم ’خشکی فارس را در قدیم پنج کوره گرفته اند چون اردشیرخوره، واصطخر و دارابجرد و شاپورخوره و قبادخوره و در هر یک چند ولایت و شهر بوده و هست. و حدود آن کورها تا ولایت عراق عجم و خوزستان و لرستان شبانکاره و بحر فارس پیوسته است’. (نزهه القلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن ص 113). رجوع به دارابجرد و داراگرد شود
همان دارابگرد است و گرد به معنی شهر است یعنی شهر دارا. (فرهنگ لغت شاهنامه ص 126). ’شهری است خرم و آبادان و بسیار خواسته و هوای بد، به ناحیت پارس. و از وی مومیائی خیزد که بهمه جهان جایی دیگر نبود. و اندر نواحی وی کوههاست از نمک سپید و سیاه و سرخ و زرد و هر رنگی...’. (حدود العالم)
همان دارابگرد است و گرد به معنی شهر است یعنی شهر دارا. (فرهنگ لغت شاهنامه ص 126). ’شهری است خرم و آبادان و بسیار خواسته و هوای بد، به ناحیت پارس. و از وی مومیائی خیزد که بهمه جهان جایی دیگر نبود. و اندر نواحی وی کوههاست از نمک سپید و سیاه و سرخ و زرد و هر رنگی...’. (حدود العالم)
که درمسافتی دور بگردد و سیر کند. که دور از شخص سیر و گردش کند. که از دور سیر کند. که دورادور گردندگی دارد. (یادداشت مؤلف). دورسیر. (آنندراج) : من به حسرت دورگرد و مدعی مغرور وصل ای محبت خاک بر سر باد تأثیر ترا. شانی تکلو. اگر چون قطره در دریای کثرت راه ما افتد خیال دورگرد یار تنها می کند ما را. صائب (از آنندراج). دیر برسر آن غزال دورگرد آمد مرا از تپیدنهای دل پهلو به درد آمد مرا. رضی دانش (از آنندراج). کینه می ورزند با حسرت کشان دورگرد بخشد انصافی خدا پهلونشینان ترا. میرزا سلیمان حسابی اصفهانی
که درمسافتی دور بگردد و سیر کند. که دور از شخص سیر و گردش کند. که از دور سیر کند. که دورادور گردندگی دارد. (یادداشت مؤلف). دورسیر. (آنندراج) : من به حسرت دورگرد و مدعی مغرور وصل ای محبت خاک بر سر باد تأثیر ترا. شانی تکلو. اگر چون قطره در دریای کثرت راه ما افتد خیال دورگرد یار تنها می کند ما را. صائب (از آنندراج). دیر برسر آن غزال دورگرد آمد مرا از تپیدنهای دل پهلو به درد آمد مرا. رضی دانش (از آنندراج). کینه می ورزند با حسرت کشان دورگرد بخشد انصافی خدا پهلونشینان ترا. میرزا سلیمان حسابی اصفهانی
آنکه دیر به دیدار دوستان رود. که با آشنایان کم ملاقات کند: دیر بر سر آن غزال دیرگرد آمد مرا از طپیدن های دل پهلو به درد آمد مرا میرزارضی دانش (از سفینۀ خوشگو نسخۀ خطی دانشگاه)
آنکه دیر به دیدار دوستان رود. که با آشنایان کم ملاقات کند: دیر بر سر آن غزال دیرگرد آمد مرا از طپیدن های دل پهلو به درد آمد مرا میرزارضی دانش (از سفینۀ خوشگو نسخۀ خطی دانشگاه)
نام شهری بود واقع درساحل جیحون: بتندی براه اندر آورد روی بسوی گروگرد شد جنگجوی. فردوسی. سپهبد چو لشکر برو گرد شد از آتش براه گروگرد شد. فردوسی. گروگرد بودی نشست تژاو سواری که بودیش با شیر تاو. فردوسی
نام شهری بود واقع درساحل جیحون: بتندی براه اندر آورد روی بسوی گروگرد شد جنگجوی. فردوسی. سپهبد چو لشکر برو گرد شد از آتش براه گروگرد شد. فردوسی. گروگرد بودی نشست تژاو سواری که بودیش با شیر تاو. فردوسی
گردگردنده. دائره زننده. دوران پیداکننده: کابوک را نشاید و شاخ آرزو کند وز شاخ سوی بام شود باز گردگرد. ابوشکور. جهان فریبندۀ گردگرد ره سود بنمود و خود مایه خورد. فردوسی. چرا چون آسیاب گردگردی بیاکنده به آب وباد گردی. (ویس و رامین). چو چرخ است کردارشان گردگرد یکی شاد از ایشان یکی پر ز درد. اسدی. وآن کز او روشنی پدید آید روشن و گردگرد و نوّار است. ناصرخسرو. او راست بنای بی ستونی این گنبد گردگرد اخضر. ناصرخسرو. چرا گردد این گنبد گردگرد بر آن سان که گویی یکی آسیاست. ناصرخسرو. دوش که این گردگرد گنبد مینا آبله گون شد چو چهر من ز ثریا. قاآنی
گردگردنده. دائره زننده. دوران پیداکننده: کابوک را نشاید و شاخ آرزو کند وز شاخ سوی بام شود باز گردگرد. ابوشکور. جهان فریبندۀ گردگرد ره سود بنمود و خود مایه خورد. فردوسی. چرا چون آسیاب گردگردی بیاکنده به آب وباد گردی. (ویس و رامین). چو چرخ است کردارشان گردگرد یکی شاد از ایشان یکی پر ز درد. اسدی. وآن کز او روشنی پدید آید روشن و گردگرد و نوّار است. ناصرخسرو. او راست بنای بی ستونی این گنبد گردگرد اخضر. ناصرخسرو. چرا گردد این گنبد گردگرد بر آن سان که گویی یکی آسیاست. ناصرخسرو. دوش که این گردگرد گنبد مینا آبله گون شد چو چهر من ز ثُریا. قاآنی