جدول جو
جدول جو

معنی دکنین - جستجوی لغت در جدول جو

دکنین
حک کردن، منبت کاری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ جَشْ شُ)
فروپوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فروپوشیدن و در لفاف گذاشتن و محفوظ داشتن و مخفی ساختن چیزی یا دانشی و جز اینها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
به زبان زند و پازند، نخل خرما را گویند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش زرند شهرستان ساوه. آب آن از قنات. محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(دُ کَ)
ابن سعید مزنی. صحابی است (از منتهی الارب). اصطلاح صحابه، جمع «صحابی»، به گروهی از مسلمانان صدر اسلام گفته می شود که با پیامبر اسلام (ص) همراه بودند، ایمان آوردند و در اسلام باقی ماندند. این افراد تأثیر عمیقی در شکل گیری جامعه اسلامی، نگارش قرآن، و گسترش اصول عقاید اسلامی داشتند. از نظر تاریخی و مذهبی، صحابه منبعی معتبر برای شناخت دین و آموزه های پیامبر اکرم محسوب می شوند.
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ)
منسوب به دکن، که ولایتی است در هند. رجوع به دکن شود.
- حریر دکنی، حریر که از دکن آرند. (از آنندراج). و رجوع به دکن شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
مادۀ شبه قلیایی تلخی که از کنکینا (پوست گنه گنه) استخراج می کنند. املاح کنین بخصوص سولفات و کلوریدات آن را در دفع تبهای نوبه ای استعمال می نمایند. (ناظم الاطباء). فرانسوی کینین. رجوع به کینین و گنه گنه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
پوشیده و پنهان و مخفی. (ناظم الاطباء). مستور. (اقرب الموارد). نهفته. مکنون. پوشیده. نهان. پنهان داشته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
سخن به آواز خفی که بفهم نیاید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گیاه کهنۀ سیاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَشْشُ)
آهسته سخن گفتن که فهمیده نشود از آن، بانگ کردن مگس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
یکی از مهمترین آلکالوئید های موجود در پوست درخت گنه گنه است و آن بحالت ملح سولفات استخراج میشود. ملح مزبور منشا تهیه دیگر ترکیبات کینین است. کینین را بعنوان تب بر و جهت جلوگیری از بروز تبهای نوبه یی خصوصا مالاریا بکار میبرند و در بعض تبها که با کینین معالجه نشوند هنوز هم پوست درخت گنه گنه را ترجیح دهند
فرهنگ لغت هوشیار
برخورد خفیف کردن، به آرامی عضو زخمی را لمس کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کنده شده، کنده ی درخت
فرهنگ گویش مازندرانی