جدول جو
جدول جو

معنی دکناء - جستجوی لغت در جدول جو

دکناء(دَ)
تأنیث ادکن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، دکن. (اقرب الموارد). رجوع به ادکن شود، ثریده دکناء، اشکنۀ بسیارتوابل. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ)
دحنا. دجنی (د / د نا) زمینی است که خداوند آدم را از آن سرزمین آفریده است و آن از مخالیف طائف است. (معجم البلدان). رجوع به دحنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَنْ نا)
مؤنث ادن ّ. به معنی زن گوژپشت و اسب کوتاه دستها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به ادن شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
جمع واژۀ دنی ٔ. (منتهی الارب). رجوع به دنی ٔ و دنی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ)
جمع واژۀ مکین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ مکین، جاگیر و ذی عزت نزد پادشاه. (آنندراج). و رجوع به مکین شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
تأنیث الکن. کندزبان
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهنا. کویری است میان نجد و یمن و آن را ربعالخالی نیز نام دهند. (یادداشت مؤلف). زمین پهناوری است به بادیهالعرب در دیار بنی تمیم و گویند آن هفت کوه ریگ است. (از ابن خلکان). از دیار بنی تمیم است طولش از حرن سوعه تا رمل بیرین می رسد و با اینکه آب فراوانی ندارد جای پرنعمت و برکتی است. (از معجم البلدان). موضعی است به نجد مر تمیم را. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
میدان. (ناظم الاطباء) ، بیابان. (منتهی الارب) ، دشت و بیابان دور و دراز بی آب. (ناظم الاطباء) ، گیاهی است سرخ. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مؤنث دحن در لغت یمن، به معنی زن کلان شکم است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ناقه دجناء، نعت است از دجنه. (منتهی الارب). ناقۀ تیره رنگ. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
شتر مادۀ سطبر سرپستان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جاریه عکناء، دختر که شکمش نورد و شکن دار باشد. (منتهی الارب). جاریۀ ’عکن’دار. (از اقرب الموارد). و رجوع به عکنه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ فِ)
میانه: دفناء الامر، میان کار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُ فَ)
جمع واژۀ دفین. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به دفین شود
لغت نامه دهخدا
(دُ کَ)
دابه ای است کوچک از جنس هوام و احناش. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کنیت نهادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
گوژپشت گردیدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دهناء
تصویر دهناء
((دَ))
بیابان، فلات
فرهنگ فارسی معین