جدول جو
جدول جو

معنی دکترین - جستجوی لغت در جدول جو

دکترین
نظریه، قضیه ای که برای اثبات صحت آن محتاج به برهان و دلیل باشد، رای، اندیشه، عقیده، تئوری، حدس، گمان
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
فرهنگ فارسی عمید
دکترین(دُ)
نظریه. اندیشه. فکر. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
دکترین
عقیده، رای، نظریه، فکر
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
فرهنگ لغت هوشیار
دکترین((دُ تُ رِ یْ))
نظریه، فکر، اندیشه
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
فرهنگ فارسی معین
دکترین
عقيدةً
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
دیکشنری فارسی به عربی
دکترین
Doctrine
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دکترین
doctrine
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
دیکشنری فارسی به فرانسوی
دکترین
dottrina
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
دکترین
доктрина
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
دیکشنری فارسی به روسی
دکترین
Doktrin
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
دیکشنری فارسی به آلمانی
دکترین
доктрина
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
دیکشنری فارسی به اوکراینی
دکترین
doktryna
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
دیکشنری فارسی به لهستانی
دکترین
教义
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
دیکشنری فارسی به چینی
دکترین
doutrina
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
دیکشنری فارسی به پرتغالی
دکترین
তত্ত্ব
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
دیکشنری فارسی به بنگالی
دکترین
عقیدہ
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
دیکشنری فارسی به اردو
دکترین
doctrina
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
دکترین
หลักคำสอน
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
دیکشنری فارسی به تایلندی
دکترین
mafundisho
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
دیکشنری فارسی به سواحیلی
دکترین
doktrin
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
دکترین
교리
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
دیکشنری فارسی به کره ای
دکترین
דוקטרינה
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
دیکشنری فارسی به عبری
دکترین
सिद्धांत
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
دیکشنری فارسی به هندی
دکترین
doktrin
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
دکترین
leer
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
دیکشنری فارسی به هلندی
دکترین
教義
تصویری از دکترین
تصویر دکترین
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دُ تُ)
دکتر بودن. اجتهاد. دکترا. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به دکتر شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
یکی از ئیدراتهای کربون، که فرمول کلی آن مانند نشاسته است ولی مولکول آن کوچکتر و درهم پیچیدگی آن کمتر است. دکسترینها از ’چندقنده ها’ هستند، و محصول متوسط ئیدرولیز نشاسته می باشند. دکسترین تجارتی (معروف به صمغ بریتانیایی) گردی است بی بو و بی رنگ یا مایل به زردی، که مخلوطش با آب، خمیر چسبنده ای تشکیل میدهد و بعنوان چسب زدن تمبر پست بکار میرود. (از دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دکترین دوژوژمان
تصویر دکترین دوژوژمان
فرانسوی افراه داوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دکتری
تصویر دکتری
دکتر بودن اجتهاد دکترا
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از ئیدراتهای کربن که فرمول کلی آن مانند نشاسته است ولی مولکول آن کوچکتر و در هم پیچیدگی آن کمتر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دکترینال
تصویر دکترینال
فرانسوی افراهی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع دکان، کرپه ها دوکان ها سکو بلندی، جایی که کاسب اجناس خود را در آن نهد و فروشد. حجره داد و ستد جمع دکاکین، تخته ای که روی آن نشینند نیمکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
احسن
فرهنگ واژه فارسی سره
اجتهاد، پزشکی، طبابت
فرهنگ واژه مترادف متضاد