- دکتر
- عنوانی برای کسی که درجات عالی علمی را بپماید، آنکه بالاترین مراحل علمی را طی کرده در رشته اجتهاد رسیده، دکتر ادبیات، دکتر حقوق، دکتر فلسفه و غیره و دارنده درجه دکتری، عالیتری درجه ایست که دانشگاهها اعطا میکنند
معنی دکتر - جستجوی لغت در جدول جو
- دکتر
- پزشک
- دکتر ((دُ تُ))
- کسی که بالاترین مراحل علمی را طی کرده و در رشته ای به درجه اجتهاد رسیده باشد، پزشک، داروساز
- دکتر
- پزشک، طبیب، کسی که بالاترین درجه و رتبه را در یکی از رشته های علمی (پزشکی، حقوق، ادبیات، فلسفه و غیره) از دانشگاه گرفته باشد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دکتر بودن اجتهاد دکترا
زن دکتر، خانم دکتر
مقام و پایه دکتری
درجه دکتری، اجتهاد
درجۀ دکتری
دکتر زن، خانم دکتر
زره
داس کوچک دندانه دار
کارگردان، مدیر
نامه های فراهم آورده
زیور، آذین
فرزند مادینه انسان بنت ابنه، زن مرد ندیده باکره. یا دختر آفتاب شراب لعلی یا دختر خم شراب لعلی، انگور دانه انگور. یا دختر روزگار حادثه
فرزند مادینه، دوشیزه، باکره
دختر آفتاب: کنایه از شراب، شراب لعلی
دختر تاک: کنایه از شراب، شراب انگوری، دختر تاک، انگور، خوشۀ انگور، دختر رز
دختر خم: کنایه از شراب، شراب انگوری
دختر رز: کنایه از شراب، شراب انگوری، دختر تاک، انگور، خوشۀ انگور، برای مثال دختر رز که تو بر طارم تاکش دیدی / مدتی شد که بر آونگ سرش در کنب است (انوری - ۴۹)
دختر آفتاب: کنایه از شراب، شراب لعلی
دختر تاک: کنایه از شراب، شراب انگوری، دختر تاک، انگور، خوشۀ انگور، دختر رز
دختر خم: کنایه از شراب، شراب انگوری
دختر رز: کنایه از شراب، شراب انگوری، دختر تاک، انگور، خوشۀ انگور،
دستره، اره دستی، ارۀ کوچک، داس کوچک
نوعی جامۀ جنگ که از ورقه های آهن و فولاد ساخته می شده، زره، برای مثال به سر برنهاده ز زر مغفری / ز پولاد کرده به بر بکتری (ابوشکور- مجمع الفرس - بکتر)
دستۀ کاغذ ته دوزی شده به شکل کتاب که در آن مطالب و اشعار یا حساب ها را بنویسند، کتابچه، جزوه، کنایه از اتاق کار، محل جمع آوری نامه ها، کنایه از جایی که منشیان و دبیران در آنجا نامه ها را بنویسند
دفتر جز جمع: دفتری که در آن نتیجۀ ارزیابی مالیاتی ناحیه ای را می نوشتند
دفتر روزنامه: دفتری که بازرگان و سوداگر داد و ستد روزانۀ خود را در آن می نویسد
دفتر کل: دفتری که قرض و طلب یک تجارت خانه یا بنگاه در آن نوشته می شود
دفتر نماینده: اندیکاتور، دفتری که خلاصۀ نامه های رسیده و فرستادۀ یک اداره یا بنگاه در آن نوشته می شود
دفتر جز جمع: دفتری که در آن نتیجۀ ارزیابی مالیاتی ناحیه ای را می نوشتند
دفتر روزنامه: دفتری که بازرگان و سوداگر داد و ستد روزانۀ خود را در آن می نویسد
دفتر کل: دفتری که قرض و طلب یک تجارت خانه یا بنگاه در آن نوشته می شود
دفتر نماینده: اندیکاتور، دفتری که خلاصۀ نامه های رسیده و فرستادۀ یک اداره یا بنگاه در آن نوشته می شود
فرانسوی نوشجای
((دَ تَ))
فرهنگ فارسی معین
دسته کاغذ سفید ته دوزی شده به شکل کتاب که در آن مطلب نویسند، جایی که در آن کارهای اداری یا بازرگانی انجام گیرد، جزوه، کتاب
مجموعۀ وسایلی که به منظور زینت دادن جایی مورد استفاده قرار می گیرد، در تئاتر در نمایش، پرده بزرگی که فضای داخل خانه، ساختمان، منظره و مانند آن ها را بر روی آن نقاشی می کنند و به منظور فضاسازی در صحنۀ نمایش قرار می دهند، کنایه از آنچه تنها جنبۀ نمایشی و تزئینی دارد و به کار خاصی نمی آید
بیل پهن با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بندند و یک نفر دسته را می گیرد و یک نفر سر ریسمان را و با آن زمین شیار کرده را پل کشی می کنند، پل کش، گراز، بنکن، بنگن، فه
شمرده، میانه میانه هر چیزی، اندازه، کجاوه کوچک، کوهان بلند، دیوار دیوار بستان، مستانه: رفتار مست افزار یست که برای توده کرده خاک و تقسیم آن به تپه های کوچک یا پشته ها بکار میرود بدین ترتیب که دو مرد رو بروی هم می ایستند و کتر را به پس و پیش میکشند
((کَ تَ))
فرهنگ فارسی معین
افزاری است که برای توده کردن خاک و تقسیم آن به تپه های کوچک یا پشته ها به کار رود، بدین ترتیب که دو مرد روبروی هم می ایستند و کتر را به پس و پیش می کشند
فرانسوی افراهی
فرانسوی افراه داوری
عقیده، رای، نظریه، فکر
نظریه، قضیه ای که برای اثبات صحت آن محتاج به برهان و دلیل باشد، رای، اندیشه، عقیده، تئوری، حدس، گمان
Doctrine