جدول جو
جدول جو

معنی دکاشت - جستجوی لغت در جدول جو

دکاشت
کاشته شده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داشت
تصویر داشت
حفظ و نگهداری، داشتن، پسوند متصل به واژه به معنای حفظ کردن مثلاً بازداشت، بزرگ داشت، بهداشت، چشمداشت، نیکوداشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
کاشتن، کشت و زرع
کاشت و داشت: در کشاورزی کاشتن و نگهداری کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مَگُ تَ)
زراعت کردن و این ماضی بمعنی مصدر است، (غیاث)، کاشتن، کشت و زراعت، (ناظم الاطباء)، کشت، زرع، برزیگری کاشت است و داشت و برداشت، یعنی برزگرخوب آنست که خوب تواند کاشتن و نیک تواند آبیاری و حراست کردن و ببایست تواند درودن و احصا کردن،
اسم از کاشتن: کاشت، داشت، برداشت،
- کاشت و داشت و برداشت، از آن به سه عمل زراعت کنایت کنند،
،
بمعنی روی برگردانید هم به نظر آمده است، (برهان)، به این معنی محرف ’گاشت’ است، رجوع به ’گاشت’ در حرف گاف فارسی شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
رنه. فیلسوف و ریاضی دان و فیزیک دان فرانسوی. او1596 میلادی در لائۀ فرانسه متولد شد و در سال 1650 درگذشت. دکارت پس از آنکه دورۀ تحصیلات خود را در فلسفه و ریاضیات بسر برد، مدتی در نظام خدمت کرد ودر جنگها شرکت نمود. عاقبت به پاریس برگشت و به مقام استادی دانشگاه رسید. سپس به سیاحت و سفر پرداخت ومدت بیست سال از عمر خود را در هلند به عزلت و مطالعه گذرانید. در سال 1649 ملکۀ سوئد وی را به استکهلم دعوت کرد و دکارت اجابت نمود، ولی آب و هوای شهر به مزاج وی سازگار نبود و او پس از چند ماه اقامت درگذشت. جنازه او را به پاریس بردند و در کلیسای ’سن تتن’ دفن کردند. از آثار او کتب ذیل را باید نام برد:1- قواعدی برای رهبری فکر، که به سال 1628 آنرا نوشت. 2- بحث درباره روش، که به سال 1637 از تألیف آن فراغت یافت. 3- تفکرات مابعدطبیعی، که در سال 1641 تحریر یافت. 4- اصول فلسفه، که در سال 1644 آنرا نوشت. 5- بحث درباره عواطف روح، که به سال 1650 تألیف یافت. تفکرات دکارت موجب ایجاد مابعدالطبیعۀ جدید شد، و اساس مکتب اسکولاستیک را ویران کرد و روشی نو برای رهبری عقل ابداع نمود. این روش که بنام او کارتزیانیسم نامیده میشود در عبارت ذیل تلخیص می گردد: ’برای وصل به حقیقت باید یک بار در زندگی خود، خویشتن را از همه عقایدی که پذیرفته اند خلاص کرد و از نو و از پایه، همه دستگاههای معارف خود را بنیاد نهاد’. دکارت برای کسب دانش روشی مخصوص اختیار کرده و بهره ها از آن برده و معتقد است که انسان بر تحصیل علم یعنی فهم حقیقت خلقت و معلوم ساختن مجهولات توانایی دارد. پیشینیان و مخصوصاً اصحاب اسکولاستیک گذشته از اینکه علمشان منحصر به اخذ گفته های دیگران بود، و تحصیل معرفت را عبارت از تعلیم کتب می دانستند، وسیلۀ کسب علم را منطق - یعنی فن برهان - یافته بودند، و حال آنکه قواعد منطق با همه درستی و استواری، مجهولی را معلوم نمی کند و فایدۀ حقیقی آن همانا دانستن اصطلاحات و دارا شدن قوه تفهیم و بیان است، زیراکه برهان استخراج نتیجه است از مقدمات، پس هرگاه مقدمات معلوم نباشد نتیجه نخواهد بود و تنها با قواعد منطقی، معلومی را نمیتوان بدست آورد، و اگر مقدمات درست در دست باشد نتیجه خود حاصل است. عقل سلیم انسان به فطرت خود قواعد منطقی را بکار میبرد و به این همه بحث و جدال منطقیان حاجت ندارد. وی ریاضیات را نمونه و فرد کامل علم می داند و معتقد است که برای کشف مجهولات باید به همان راهی که ریاضیون پیش میروند کار کرد، و به ملاحظۀ آنکه علم جز حاصل عقل چیزی نیست پس همچنانکه عقل انسان یکی است علم هم یکی بیش نیست، همین علوم مختلف همه با هم مربوط و از سنخ واحدند و شخص عالم باید جامع همه باشد و میتواند باشد. در اسلوب عملیّات ریاضی دکارت طریقۀ تحلیل را پسندیده که پیشینیان در هندسه بکار می بردند و متأخران در حساب نیز معمول ساختند و جبر و مقابله نامیدند. دکارت اصول روش خود را در چهار قاعده بیان کرده: 1- هیچ چیز را حقیقت ندانم مگر اینکه بر من بدیهی باشد و در تصدیقات خود از شتابزدگی و سبق ذهن و تمایل بپرهیزم و نپذیرم مگر آنرا که چنان روشن و متمایز باشد که هیچگونه شک و شبهه در آن نماند. 2- هر یک از مشکلاتی که به مطالعه درآورم تا می توانم و به اندازه ای که برای تسهیل حل آن لازم است تقسیم به اجزاء نمایم (عمل تحلیل). 3- افکار خویش را بترتیب جاری سازم و از ساده ترین چیزها که علم به آنها آسان باشد آغاز کرده کم کم به معرفت مرکبات برسم و حتی برای اموری که طبعاً تقدیم و تأخر ندارد ترتب فرض کنم. 4- در هر مقام شمارۀامور و استقصا را چنان کامل کنم و بازدید مسائل را به اندازه ای کلی سازم که مطمئن باشم چیزی فروگذار نشده است. (فرهنگ فارسی معین از سیر حکمت در اروپا)
لغت نامه دهخدا
(یِ تَ)
مصدر مرخم از داشتن به معنی حفظ و نگهداری و توجه و حمایت و حراست و صیانت:
عالمی را بنکوداشت نگه دانی داشت
مال خویش از قبل داشت نداری تو نگاه،
فرخی،
و از خداوند عز اسمه میخواهیم تا وی را و ایشان را جمله رابه داشت خویش شغلهای دو جهانی کفایت کند، (اسرارالتوحید چ بهمنیار ص 276)، خداوند عز و جل امیر جلیل ملک مظفر را به داشت خویش بدارد، (اسرارالتوحید ص 274)،
- بازداشت، حبس، توقیف،
- بدداشت، بد تعهد کردن، عدم رعایت:
ناداشته او خوار بماند از تو غریب است
بدداشت غریبان نبود سیرت احرار،
ناصرخسرو،
- برداشت، تحصیل، بدست آوردن،
-، ابتدا، شروع، آغاز (در موسیقی)،
- بزرگ داشت، تعظیم، تکریم، احترام،
- بهداشت، حفظ صحت،
- به داشت، نیکوداشت،
- پیش داشت، تقدیمی، پیشکش،
-، عرض،
- تیمارداشت، تعهد، تفقد، رجوع به شاهد حرمت داشت شود،
- چشمداشت، توقع،
- حرمت داشت، احترام: و به برکات قلم فتوی و قدم تقوی و نگاهداشت رعیت بر راه شریعت مملکت سلاطین آل سلجوق مستقیم شد و علم دوستی و حرمت داشت سلاطین و تیمارداشت رعیتان و عمارت جهان، پیشه کرد،
- خوارداشت، خفت،
- رواداشت، اجازه، اباحه،
- سبک داشت، خفت،
- فروداشت، تنزل، (و در موسیقی) فرودآمدن،
- کم داشت، نقص،
- گوش داشت، اطاعت،
- ناداشت، بینوا، تهیدست، بیکاره، (تعلیقات معارف بهاء ولد ج 1 ص 489)،
- نگاهداشت، نگهداشت، محافظت،
- نیکوداشت، نکوداشت، تفقد،
- یادداشت، حفظ،
،
ملک، جده: وقسم دوم از عرض هفت گونه است: ... و یکی داشت که به تازی ملک خوانند، (دانشنامۀ علایی چ خراسانی ص 85)، زاد و توشه ؟: آنجا که وهم است خویشتن را کشتی از غم آنک داشت یکماهه داری، یعنی از ترس بی نوائی موهوم خود را هلاک کردی، (کتاب المعارف)، در تداول مردم گناباد خراسان، داشت در مورد جامه بکار رود، گویند جامه یا پارچه داشت دارد و محکم است و گاه گویند پرداشت و یا کم داشت است و ظاهراً قریب به این معنی است آنچه در فارسنامۀ ابن بلخی آمده است: و جامۀ کتان بافند سخت تر و لطیف آن را سینزی گویند، اما داشتی ندارد، (فارسنامه چ اروپا ص 149 و 150)، در ناظم الاطباء معانی: پرورش و تربیت و معذرت و خدمت و کورۀ سفال پزی و بخشش و انعام نیز بکلمه داده شده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از داشت
تصویر داشت
داشتن، نگاهداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
کشت و زراعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داشت
تصویر داشت
داشتن، پرورش، تربیت، بخشش، انعام، طاقت، زور، ملک، دارایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
زراعت کردن، کاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
زرعٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
Cultivation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
culture
دیکشنری فارسی به فرانسوی
خاموش شده
فرهنگ گویش مازندرانی
کاشتن زراعت، از انواع گردوبازی که گردو را دوتا روی هم گذارند و با گردویی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
栽培
دیکشنری فارسی به ژاپنی
کاشت، کشت
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
cultivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
کاشت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
চাষ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
การเพาะปลูก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
kilimo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
tarım
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
Kultivierung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
培养
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
uprawa
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
재배
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
pembudidayaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
कृषि
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
teelt
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
coltivazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
cultivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
вирощування
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
культивация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کاشت
تصویر کاشت
חקלאות
دیکشنری فارسی به عبری