جدول جو
جدول جو

معنی دچکلسن - جستجوی لغت در جدول جو

دچکلسن
فرا رسیدن زمان دروی خوشه های برنج یا گندم و شکستن و خم شدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تکه ای چوب گرد که سیخی از میان آن گذرانیده و با آن پشم یا پنبه می ریسند، آلت نخ تابی
فرهنگ فارسی عمید
(دُ)
آلت پشم و ابریشم تابیدن، و آن چوبی است مدور و سیخ چوبی بر آن گذرانیده اند و پشم و ریسمان را بدان تاب دهند. (از برهان) (از آنندراج). دکلو، در تداول جنوب خراسان:
زلف کآن از رعشه جنبد پای بند دل نگردد
باد کز دکلان جهد تخت سلیمان برنتابد.
سیف اسفرنگ
لغت نامه دهخدا
(کِ سِ)
آلبرت ابراهام (1852-1931 میلادی). فیزیکدان امریکایی، دارای تألیفات و تحقیقات ارزنده ای در زمینۀ سرعت نور و عدم وجود یک جهان اثیری و تئوری نسبیت است
لغت نامه دهخدا
(کُ سُ)
رینولد الین. مستشرق معروف انگلیسی است. به سال 1868 م. مطابق 1285 هجری قمری تولد یافت. در کیمبریج تحصیل زبان فارسی و عربی کرد و به مطالعه در تصوف اسلامی پرداخت. سپس با نشر کتابهائی تصوف اسلامی و شاعران عارف ایرانی را به اروپائیان شناسانید. از خدمات مهم وی تصحیح دقیق و چاپ مثنوی مولوی و نیز نشر تذکرهالاولیاء و اللمع و ترجمان الاشواق است. وی به سال 1945 میلادی درگذشت. رجوع به الاعلام زرکلی ج 3 ص 69 و مجلۀ روزگار نو ج 3 شمارۀ 2 و ج 5 شمارۀ 4 و نامۀ فرهنگستان ج 2 شمارۀ 2 و ج 4 شمارۀ 1 و مجلۀ یادگار شمارۀ 2 شود
لغت نامه دهخدا
چکیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ریختن
فرهنگ گویش مازندرانی
بالا رفتن از درخت و دیوار و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
فرو ریختن، ریخته شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چوپانی که کارش پختن دوغ و تهیه ی کشک و سرج است
فرهنگ گویش مازندرانی
ولو شدن، ریختن، باز کردن پشم یا پنبه، با دست و پا کنار
فرهنگ گویش مازندرانی
ولو کردن، از هم باز کردن پشم یا پنبه، رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
چروکیدن و ترکیدن پوست دست و صورت در اثر سرما و خشکی هوا
فرهنگ گویش مازندرانی
ریختن، ریختن دانه های غلات در اثر زیاد رسیدن محصولتعلل.، فرو ریختن
فرهنگ گویش مازندرانی
زیر و رو کردن، محاصره کردن و حمله ور شدن، ریشه یابی کردن.، چیز را چسبیدن و از آن بالا رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
ریخت، از هم پاشید، پژمرد، ریخته شده
فرهنگ گویش مازندرانی