- دچاری
- ابتلا
معنی دچاری - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ستارگان درخشان
ریشه های گوشت توضیح: در دکانهای کبابی و چلو کبابی گوشتی را که برای تهیه کباب آماده کرده اند بدوا همه رگ و ریشه های آنرا با کارد جدا کنند. این رگ وریشه ها را دمار گویند. و آنها را بنام دماری بفقیران فروشند و آنان آنها را پخته و سوپ رقیقی تهیه کرده و خورند. یا دمار از کسی (روزگار کسی یا نهاد کسی) بر آوردن (در آوردن) او را بسیار عذاب دادن ویرا سخت شکنجه دادن
روزگار، چرخ زننده مسکوک طلای رایج در قدیم که هر یک از آن معادل پنج شیانی بود (شیانی زری بود از طلای ده هفت بوزن یک درهم)
کار گریز آن که دست به کاری نزند
مسکوک زر که در قدیم رایج بوده
ستارگان بزرگی که نامشان را ندانند، ستارگان درخشان
((دَ))
فرهنگ فارسی معین
مسکوک طلای رایج در قدیم که هر یک از آن معادل پنج «شیانی» بود (شیانی زری بود از طلای ده هفت به وزن یک درهم)
مبتلا
بویه فروش، کشتیبان در ترکیب بمعنی داشتن ورزیدن حفظ کردن آید: باغداری قپان داری ترازو داری خانه داری چارواداری علم داری کرسی داری گله داری مرغداری
گرفتار، مبتلا
گرفتار، مبتلا
گرفتار، مبتلا
دچار شدن: گرفتار شدن، مبتلا گشتن، به درد و مرض یا امری ناملایم مبتلا شدن، به شخص ناموافق برخورد کردن
دچار شدن: گرفتار شدن، مبتلا گشتن، به درد و مرض یا امری ناملایم مبتلا شدن، به شخص ناموافق برخورد کردن
عطار، عطر فروش