- دچار
- مبتلا
معنی دچار - جستجوی لغت در جدول جو
- دچار
- گرفتار، مبتلا
- دچار
- گرفتار، مبتلا
- دچار ((دُ))
- برخورد ناگهانی، تصادم ناگهانی
- دچار
- گرفتار، مبتلا
دچار شدن: گرفتار شدن، مبتلا گشتن، به درد و مرض یا امری ناملایم مبتلا شدن، به شخص ناموافق برخورد کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ابتلا
میخ دو سر تیز، ریسمان ازنیام خرما ریسمان دشنگ (غلاف خرما)
هلاک، انقراض، زال، محو شدن، هلاکی، دم و نفس
دست افزار
سامان
ترکی دست افزار (آچار برابر با پرورده ها و ترشی ها و زمین پست یا سراشیب پارسی است) انواع پرورده ها و ترشیها در آب لیمو و سرکه و مانند آن انواع ترشی آلات، زمین پست و بلند و سراشیب، درهم آمیخته ضم کرده. یا آجیل آچار. آجیلی که بدان زعفران و آب لیمو و گلپر زنند. کلید هر قفل، آلتی فلزی که بوسیله آن مهره های آهنین را باز کنند، قلم حکاکی درفش یا سنبک حکاکی. یا آچار پیچ گوشتی. آلتی فلزی که بوسیله آن پیچ را باز کنند
پیدا، پدیدار صاحب دیر، دیر نشین
ملاقات ناگهانی و بدون انتظار، برخورد، رویارو قرار گرفتن
شکاف کوه، غار، دره
مرگ نابودی روز تیر شید (چهارشنبه)، شب تیرشید، دشمنی، کرت درکشاورزی جویبار، شکست، پیشامد رخداد
لباس رو
هلاک شدن، تباه شدن، هلاک، تباهی
کس، کسی، صاحب دیر، ساکن دیر، دیرنشین
واحد پول ایالات متحدۀ آمریکا و چند کشور دیگر
ترشی، هر چیز خوردنی که آن را در آب لیمو یا سرکه خیسانیده باشند و طعمش ترش شده باشد مثلاً آجیل آچار، چاشنی، برای مثال آچار سخن چیست معانی و عبارت / نونو سخن آری چو فراز آمدت آچار (ناصرخسرو - ۳۷۷)
ابزار فلزی برای باز و بسته کردن پیچ و مهره
ابزار فلزی برای باز و بسته کردن پیچ و مهره
غار، شکاف معمولاً وسیع و عمیق در زیر زمین یا داخل کوه که در اثر انحلال مواد داخلی آن یا حرکات پوستۀ زمین به وجود می آید، گاباره، مغار، مغاره برای مثال یکایک پراکنده بر دشت و غار / قدی چون درخت و دهان چون دهار (اسدی - ۱۶۲)
سرگیجه، حالتی که شخص تصور می کند تمام چیزها دور او می چرخد
هر چیزی که گرد خود یا گرد چیز دیگر بچرخد و دور بزند، گردنده
پابند، ریسمانی که با آن پای حیوان یا اسیر یا مجرم را ببندند، پاوند، پای بند، پای وند
لباسی که روی لباس های دیگر بر تن کنند مانند جبه و عبا، روپوش، بالاپوش، لباس رو
ترشی، چاشنی، زمین پست و بلند و سراشیب، درهم آمیخته
آلتی فلزی که به وسیله آن مهره های آهنین را باز کنند یا ببندند و انواع مختلف دارد، چهارسو، دو سر، شمع، شلاقی، آلن و غیره
دیرنشین، ساکن دیر و صومعه
خانه، محل، مسکن، شهر، قبیله