جدول جو
جدول جو

معنی دپنوسن - جستجوی لغت در جدول جو

دپنوسن
انباشته کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نامی که بهمه فلیپوآها دهند و ریشه آن خام یا پخته خورده شود، (دزی ج 1 ص 420)
لغت نامه دهخدا
(پِ سَ)
کرسی بخش لورا در ناحیۀ سنت اتین و 45هزارگزی آن. دارای 3269 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(دَ بَ)
همان دبلون است بلغت اهل عراق وآن نوعی مسکوک زرین است و شنیده شده است که در عراق آنرا ابودبنون نیز گویند. (النقود العربیه ص 173)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
یکی از مشهورترین نقاشان فرانسه. مولد بسال 1594 میلادی در آندلی و وفات بسال 1665 میلادی در روم. لوئی سیزدهم توجه کاملی به وی داشتی و در انعام و اکرام او کوتاهی نکردی. وی پاره ای از وقایع تاریخی و غیره را در کمال مهارت و تردستی تصویر کرده و بیادگار گذارده است
لغت نامه دهخدا
پابند، گرفتار
فرهنگ گویش مازندرانی
دانستن
فرهنگ گویش مازندرانی
به زور جا دادن چیزی در چیز دیگر، سپوختن
فرهنگ گویش مازندرانی
آویزه ی زیرگلو، زیرگلو
فرهنگ گویش مازندرانی
دانستن
فرهنگ گویش مازندرانی
محل ریختن
فرهنگ گویش مازندرانی
سه پایه فلزی
فرهنگ گویش مازندرانی
بپوشان
فرهنگ گویش مازندرانی
به هم کوبیدن، تازاندن اسب
فرهنگ گویش مازندرانی
محل توقف رمه بین ییلاق و قشلاق
فرهنگ گویش مازندرانی
اندود کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
به زور جا دادن چیزی در چیز دیگرفرو کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
شنیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
متراکم شده، چپانده شده، فرو کرده
فرهنگ گویش مازندرانی
بستن
فرهنگ گویش مازندرانی