جدول جو
جدول جو

معنی دپتن - جستجوی لغت در جدول جو

دپتن
پیچیدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شُ دَ)
صورت پهلوی مصدر ’دادن’ و آن از ریشه اوستائی ’دا’ است. (از ایران باستان ص 71)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ کَدَ)
مخفف دوختن باشد. رجوع به دوختن شود، دوشیدن. (برهان) (آنندراج) (لغت محلی شوشتر). رجوع به دوشیدن شود، اندوختن و جمع کردن. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (لغت محلی شوشتر).
- دردختن، مخفف ’دردوختن’ که سعایت و بدگویی و غیبت کردن و متهم داشتن است. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
(دِ یْ تُ)
از شهرهای جنوب غربی ایالت اوهایوی ممالک متحدۀ امریکا و دارای 262332 تن سکنه است و آن از مراکز صنعتی و کشتیرانی بشمار می آید. برادران رایت تجربیات هواپیمائی خود را در اینجاآغاز کردند. (1911 میلادی) (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(مُ وَفْ فَ کَدَ)
گفتن. سخن کردن و حرف زدن و بیان نمودن. (برهان). گفتن زیرا که بای پارسی با فا تبدیل می یابد. (انجمن آرا) (آنندراج). سخن راندن
لغت نامه دهخدا
(هََ تَ)
به لغت زند به معنی هفت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دو قطعه پارچه را بوسیله سوزن و نخ بهم پیوستن، بوسیله تیر یا نیزه دو چیز را بهم متصل کردن، با تیر یا نیزه درع و زره را ببدن دشمن پیوستن
فرهنگ لغت هوشیار
پختن
فرهنگ گویش مازندرانی
خوابیدن، خم شدن، فرو ریختن، از کار افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
پچیدن، درگیر شدن، به باد کتک گرفتن، دگرگون شدن هوا، کینه
فرهنگ گویش مازندرانی
پیچیدن، درهم شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
برازنده بودن، خوابیدن، خسته شدن، بیمار شدن، به زمین خوردن، روبرو شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
لگد کردن، پان هادن
فرهنگ گویش مازندرانی
دوختن
فرهنگ گویش مازندرانی
پختن
فرهنگ گویش مازندرانی