جدول جو
جدول جو

معنی دپاتن - جستجوی لغت در جدول جو

دپاتن
پاشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
کفشی که در گل پوشند، تخت کفشی از چوب یا فلز که زیر آن تیغه ای آهنین از طول هست و آنرا برای لغزیدن و سریدن روی یخ بزیر کفش بندند و این کار نوعی ورزش زمستانی است
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
صورت پهلوی مصدر ’دادن’ و آن از ریشه اوستائی ’دا’ است. (از ایران باستان ص 71)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
هانری. عالم لاطینی فرانسوی مؤلف آثار عمده در باب تراژدی های یونان و شعر لاطینی. مولد 1793م. مطابق با 1208 هجری قمری وفات بسال 1876م. مطابق با1293 ه. ق
گی. طبیب فرانسوی متولد بناحیت اوآز او بحسن قریحه و ذوق سلیم معروف و نامه های شیرین و دلپسند فکاهی او مشهور است
لغت نامه دهخدا
افشاندن، پاشیده شدن، متلاشی ساختن
فرهنگ گویش مازندرانی
فرو ریختن –فرو ریختن بنا، خم شدن، دراز کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پچیدن، درگیر شدن، به باد کتک گرفتن، دگرگون شدن هوا، کینه
فرهنگ گویش مازندرانی
پیچیدن، درهم شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بوجار کردن گندم و برنج و غیره با سینی
فرهنگ گویش مازندرانی
بوجاری کردن شلتوک برنج با پارو یا طبق چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی
پاشیدن، پاشید
فرهنگ گویش مازندرانی
پیچیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پراکنده، پاشیده
فرهنگ گویش مازندرانی