جدول جو
جدول جو

معنی دوگنبدان - جستجوی لغت در جدول جو

دوگنبدان(دُ گُمْ بَ)
دهی است از دهستان زیرکوه باشت و بابوئی بخش گچساران شهرستان بهبهان. واقع در 23هزارگزی شمال باختری گچساران. دارای 250تن سکنه است. آب آن از لوله کشی شرکت نفت و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) ، نام محلی کنار راه کازرون به بهبهان میان گردنۀ خرپل و گردنۀ نعل شکن در 160860گزی کازرون. (یادداشت مؤلف) ، چشمه ای است از ناحیۀ باوی کهکیلویه از قریۀ دوگنبدان برخاسته است. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوچندان
تصویر دوچندان
دو برابر
فرهنگ فارسی عمید
(دِ گُمْ بَ)
نام گردکوه است که کوهی است در طبرستان. (از نزهه القلوب مستوفی ج 3 ص 161). رجوع به گردکوه در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(دِ ژِ گُمْ بَ)
یا گردکوه، در 95هزارگزی سمنان و 15هزارگزی دامغان، کنار جادۀ تهران به مشهد، راهی است به طرف شمال که به علی آباد میرسد. دنبالۀ این راه پس از آنکه دو فرسخ و نیم از دامغان دور شوند به گردکوه منتهی میشود و آن قلعه ای است قدیم. و رجوع به گردکوه شود
لغت نامه دهخدا
(دُ چَ)
دومقابل و مضاعف و دوبرابر. (ناظم الاطباء). دوچند. دوبرابر. دومقابل. ضعف. مضعوف. مضاعف. (یادداشت مؤلف) :
به شبگیر چون ریسمان برشمرد
دوچندان که هر بار بردی ببرد.
فردوسی.
دوچندان که رشتی به روزی برشت
شمارش همی بر زمین برنوشت.
فردوسی.
- دوچندان شدن، دوبرابر شدن. دو چندان گردیدن. تضاعف. مضاعف شدن. (یادداشت مؤلف) :
گر بپسندیش دگرسان شود
چشمۀ آن آب دوچندان شود.
نظامی.
- دوچندان گردیدن یا گشتن، تضعیف. مضاعف کردن. دوبرابر شدن:
دزدی بوسه عجب دزدی پرمنفعتی ست
که اگر باز ستانند دوچندان گردد.
صائب
لغت نامه دهخدا
(گُمْ بَ)
دهی است از دهستان خدابنده لواز بخش قروۀ شهرستان سنندج که در 26000گزی جنوب خاور گل تپه و 7000گزی خاور راه شوسۀ همدان به بیجار واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 500 تن است. آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوبات، انگور، صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است که در تابستان از راه خوشاب اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دوبرابر، مضاعف
فرهنگ واژه مترادف متضاد