جدول جو
جدول جو

معنی دوستی - جستجوی لغت در جدول جو

دوستی
رفاقت
تصویری از دوستی
تصویر دوستی
فرهنگ واژه فارسی سره
دوستی
مودت، رفاقت و یاری
تصویری از دوستی
تصویر دوستی
فرهنگ لغت هوشیار
دوستی
یاری، محبت، عشق
تصویری از دوستی
تصویر دوستی
فرهنگ فارسی عمید
دوستی
Amicability, Friendliness
تصویری از دوستی
تصویر دوستی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دوستی
дружелюбие
دیکشنری فارسی به روسی
دوستی
Freundlichkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
دوستی
доброзичливість , дружелюбність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
دوستی
przyjazność, życzliwość
دیکشنری فارسی به لهستانی
دوستی
友善
دیکشنری فارسی به چینی
دوستی
amabilidade, simpatia
دیکشنری فارسی به پرتغالی
دوستی
amichevolezza, cordialità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
دوستی
amabilidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
دوستی
amabilité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
دوستی
vriendelijkheid
دیکشنری فارسی به هلندی
دوستی
keramahan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
دوستی
مودّةٌ , مودّةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
دوستی
मित्रता
دیکشنری فارسی به هندی
دوستی
ידידותיות , חֲבֵרוּתִיוּת
دیکشنری فارسی به عبری
دوستی
親善 , 親切さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
دوستی
우호 , 친절함
دیکشنری فارسی به کره ای
دوستی
dostluk, samimiyet
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
دوستی
urafiki
دیکشنری فارسی به سواحیلی
دوستی
ความเป็นมิตร , ความเป็นมิตร
دیکشنری فارسی به تایلندی
دوستی
বন্ধুত্ব , সৌহার্দ্য
دیکشنری فارسی به بنگالی
دوستی
دوستی , دوستانہ رویہ
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درستی
تصویر درستی
(دخترانه)
نام دختر انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از درستی
تصویر درستی
صحت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درستی
تصویر درستی
صدق، صحت، حقیقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولتی
تصویر دولتی
فرمانروایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دولتی
تصویر دولتی
متعلق و منسوب بدولت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوسری
تصویر دوسری
تنومند
فرهنگ لغت هوشیار
از تیره پروانه واران جزو دسته شبدرها که گل آن سفید یا ارغوانی و یا صورتی است شکل گل کروی و دارای خارهای غلاب مانندیست که بر پشم گوسفندان بهنگام چرا میچسبد. دوزه دووجه دو ستو
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به پوست. جلدی قشری. یا کلاه پوستی. کلاهی که از پوست بره و بیشتر برنگ سیاه سازند. یا کاغذ پوستی. کاغذی که از پوست نازک (مانند پوست آهو) سازند قسمی کاغذ شفاف و محکم و شکننده، پوست فروش، آنکه پوست کوکنار خورد (در هند و ایران معمول بوده)، تریاکیافیونی، تنیلکاهل و سست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوسری
تصویر دوسری
نوعی از خیمه، روپوش کجاوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوستی
تصویر پوستی
منسوب به پوست، جلدی، قشری، تنبل، کاهل
فرهنگ فارسی معین