جدول جو
جدول جو

معنی دورگه - جستجوی لغت در جدول جو

دورگه
ویژگی انسان یا حیوانی که از دو نژاد باشد، آنکه پدرش از یک نژاد و مادرش از نژاد دیگر باشد، دورگ، دوتخمه، اکدش، یکدش
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
فرهنگ فارسی عمید
دورگه
(دُ رَ گَ / گِ)
دوتخمه. دورگ. اسب یا حیوانی که از دو جنس مختلف باشد. اسبی که نژاد وی آمیخته شده باشد. (ناظم الاطباء) : اسب دورگه، اسب دوتخمه. عربی و ترکمانی. اکدش. (یادداشت مؤلف). رجوع به دورگ شود، مطلق آمیختگی چنانکه آمیختگی زیر و بم آواز و جز آن.
- دورگه شدن صوت، جهوری شدن آن چنانکه در نوبالغان. (یادداشت مؤلف).
- صدای دورگه، آوازی چون آواز کسی که شب نخفته است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دورگه
دو تخمه، اسب یا حیوانی که از دو جنس مختلف باشد
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
فرهنگ لغت هوشیار
دورگه
((دُ رَ گِ))
انسان یا جانوری که پدر و مادرش از دو نژاد باشند
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
فرهنگ فارسی معین
دورگه
اکدش، دونژاده، خشن، کلفت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دورگه
هجينٌ
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
دیکشنری فارسی به عربی
دورگه
Exotic
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دورگه
exotique
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
دیکشنری فارسی به فرانسوی
دورگه
exótico
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
دورگه
экзотический
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
دیکشنری فارسی به روسی
دورگه
exotisch
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
دیکشنری فارسی به آلمانی
دورگه
екзотичний
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
دیکشنری فارسی به اوکراینی
دورگه
egzotyczny
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
دیکشنری فارسی به لهستانی
دورگه
异国的
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
دیکشنری فارسی به چینی
دورگه
exótico
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
دیکشنری فارسی به پرتغالی
دورگه
বিদেশী
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
دیکشنری فارسی به بنگالی
دورگه
عجیب
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
دیکشنری فارسی به اردو
دورگه
แปลก
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
دیکشنری فارسی به تایلندی
دورگه
ya kigeni
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
دیکشنری فارسی به سواحیلی
دورگه
egzotik
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
دورگه
이국적인
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
دیکشنری فارسی به کره ای
دورگه
esotico
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
دورگه
אקזוטי
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
دیکشنری فارسی به عبری
دورگه
विदेशी
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
دیکشنری فارسی به هندی
دورگه
eksotis
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
دورگه
exotisch
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
دیکشنری فارسی به هلندی
دورگه
エキゾチックな
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دُ)
دوراهی. نقطه ای که از آن دو راه منشعب می شود مانند دو راه اصفهان، دو راه یزد، دو راه خمین و جز آنها که عموماً نام محلی سر راه می باشند. (یادداشت مؤلف) :
ای بر سر دوراه نشسته درین رباط
از خواب و خورد بیهده تا کی زنی لکام.
ناصرخسرو.
رجوع به دوراهه و دوراهی شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
دهی است از بخش اشنویۀ شهرستان ارومیه. 223 تن سکنه. آب آن ازچشمه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دُ رُ خَ / خِ)
ذوالوجهین. صاحب دوروی. دورو. که پشت و روی آن یکسان باشد (در پارچه و جامه). (یادداشت مؤلف) : موجه، چادر و گلیم دورخه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَوُ گَ)
به معنی نقاره، این لفظ ترکی است. بعضی محققان نوشته اند که در آخر این لفظ به جای ’ها’ ’الف’ باید نوشت و به خواندن، ها باید خواند... (غیاث). کورکه. کورکا. کورگا: چون در کنف حفظاﷲ به قلبگاه بازآمد کورگه و نقاره و کوس فروکوفتند... (ظفرنامۀ تیموری علی یزدی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). صدای غریو کورگه و کوس در خم این طاق آبنوسی افتاد. (ظفرنامۀ تیموری علی یزدی، یادداشت ایضاً). غریو کورگه با نعرۀ دلیران در گنبد گردون پیچید. (ظفرنامۀ تیموری علی یزدی، یادداشت ایضاً). و رجوع به کورکه و کورگا شود
لغت نامه دهخدا
(وَ گَهْ)
محکمه. داورگاه:
به داورگه نشاندی داوران را
بکندی بیخ و بن بدگوهران را.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
کوس طبل: نقاره، (زورخانه) میل زورخانه گورگه گرفتن، (زورخانه) آهنگ مخصوصی که مرشد زورخانه برای گورگه گرفتن نوزاد. گورگاه گورخانه: برگرد حظیره خانه کردند زان گورگه آشیانه کردند. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوریه
تصویر دوریه
گشتی شبگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو رگه
تصویر دو رگه
انسان یا جانوری که پدر و مادرش از دو نژاد بود اکدش، کلفت خشن
فرهنگ لغت هوشیار