پیرامون. پیرامن. گرد. گرداگرد. دور. حول. (یادداشت مؤلف) ، دایره. (ناظم الاطباء) (برهان) (شرفنامۀ منیری). دور. گردش دایره وار امری یا چیزی. - مهمانی دوره، مهمانی دسته جمعی عده ای به نوبت. (یادداشت مؤلف). ، روزگار. زمانه. جهان. دنیا. دوران. (یادداشت مؤلف) ، گردش: یک گردش دورۀ شانزدهم مجلس شورای ملی. (یادداشت مؤلف) ، عهد. (ناظم الاطباء). مدتی معین که به امری اختصاص دارد. عصر. هنگام. وقت. دور: دورۀ سلطنت احمد شاه. (از یادداشت مؤلف) ، دورۀ تحصیلی، هریک از قسمتهای ابتدایی و متوسطه و عالی آموزشی با برنامه و حدود و نظامات خاص، هر یک از دو بخش تحصیلات متوسطه: دورۀ اول (از سال اول تا سوم) دورۀ دوم (از سال چهارم تاششم). (فرهنگ فارسی معین). - دورۀ فلز، یکی از اعصار چهارگانه ای که بشر پیموده است. مراحلی را که بشر پیموده است به چهار عهد تقسیم می کنند: اول عهد احوال ابتدایی. دوم -عهد حجر. سوم - عهد فلز، که تقریباً از هفت هزار سال قبل از میلاد شروع می شود. در این عهد انسان سنگهای معدنی را آب کرده از آن فلز بدست آورده است این دوره را هم به سه دوره تقسیم کرده اند دورۀ مس، دورۀ مفرغ، دورۀ آهن. برخی از علما یک قسمت هم بر این قسمتها افزوده و دورۀ چهارم را دورۀ زغال سنگ نامیده اند و زمان ما را جزء آن دانند. کشف مس و طلا زودتر صورت گرفت زیرا آن دو غالباً در طبیعت بطور خالص یافت می شود. بعد مس را با قلع امتزاج داده مفرغ را بدست آوردند. این اختراع باعث پیشرفت زیاد در صنعت شد ولی جای سنگ تراشیده را نگرفت و فقط از اهمیت سنگ وقتی کاست که آهن بدست آمد و دورۀ آهن آغاز گردید. (از ایران باستان ج 1 صص 5- 6). - دورۀ نهفتگی، دورۀ کمون. (از لغات مصوب فرهنگستان). ، ایام زندگانی. (ناظم الاطباء) ، بازخواندن درس های خوانده شده. (از ناظم الاطباء). عمل دوباره خواندن دروس هفته یا ماه یا سال گذشته را. - دوره خواندن، خواندن تمام درسهای گذشتۀ هفته یا ماه یا سال. (یادداشت مؤلف). ، پیمانۀ شراب. (ناظم الاطباء) (برهان) (شرفنامۀ منیری) : چو آمد آید با وی سبوی و دوره و خم چو شد کماسه رود با وی و تکاو و کدو. سوزنی. آن دوره گوش خر سر سیکی فروش دزد از هر خم عصیری دو دوره پوش کرد. سوزنی. ساقیا می ده که امروزم سر دیوانگی است دوره پرگردان که مرگم از تهی پیمانگی است. امیرخسرو. رندان اگر ز دورۀ... ارده می خورند فوقی نبات می خورد از مرتبان تو. فوقی یزدی. ، زلف تابیده. (ناظم الاطباء) (از برهان) ، گیاهی بود چند فندق و همه پرخار. (یادداشت مؤلف) : به دلها اندر آویزددوزلفش چو دوره اندرآویزد به دامن. خفاف. اما دراین معنی ظاهراً دگرگون شدۀ دوژه است. رجوع به دوژه شود. (یادداشت لغتنامه) ، تمام شماره و تعداد کامل. شماره های متوالی و بدون نقص از چیزی مانند کتاب و نشریه. (از یادداشت مؤلف). - یک دوره، تمام مجلدات یک کتاب چندجلدی یا مجله یا یک روزنامۀ منتشره در یک سال یا در یک زمان معین. (یادداشت مؤلف). ، گرمی، پویندگی از تاخت و تاز. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح موسیقی) هنگام. (یادداشت مؤلف) ، (اصطلاح نجومی) عبارت است از حرکت قمر از مقارنۀ جزیی از اجزاء فلک البروج که خورشید در آن است تا بازگشت قمر به جزیی که خور در آن باشد. (از بحر الجواهر)
پیرامون. پیرامن. گرد. گرداگرد. دور. حول. (یادداشت مؤلف) ، دایره. (ناظم الاطباء) (برهان) (شرفنامۀ منیری). دور. گردش دایره وار امری یا چیزی. - مهمانی دوره، مهمانی دسته جمعی عده ای به نوبت. (یادداشت مؤلف). ، روزگار. زمانه. جهان. دنیا. دوران. (یادداشت مؤلف) ، گردش: یک گردش دورۀ شانزدهم مجلس شورای ملی. (یادداشت مؤلف) ، عهد. (ناظم الاطباء). مدتی معین که به امری اختصاص دارد. عصر. هنگام. وقت. دور: دورۀ سلطنت احمد شاه. (از یادداشت مؤلف) ، دورۀ تحصیلی، هریک از قسمتهای ابتدایی و متوسطه و عالی آموزشی با برنامه و حدود و نظامات خاص، هر یک از دو بخش تحصیلات متوسطه: دورۀ اول (از سال اول تا سوم) دورۀ دوم (از سال چهارم تاششم). (فرهنگ فارسی معین). - دورۀ فلز، یکی از اعصار چهارگانه ای که بشر پیموده است. مراحلی را که بشر پیموده است به چهار عهد تقسیم می کنند: اول عهد احوال ابتدایی. دوم -عهد حجر. سوم - عهد فلز، که تقریباً از هفت هزار سال قبل از میلاد شروع می شود. در این عهد انسان سنگهای معدنی را آب کرده از آن فلز بدست آورده است این دوره را هم به سه دوره تقسیم کرده اند دورۀ مس، دورۀ مفرغ، دورۀ آهن. برخی از علما یک قسمت هم بر این قسمتها افزوده و دورۀ چهارم را دورۀ زغال سنگ نامیده اند و زمان ما را جزء آن دانند. کشف مس و طلا زودتر صورت گرفت زیرا آن دو غالباً در طبیعت بطور خالص یافت می شود. بعد مس را با قلع امتزاج داده مفرغ را بدست آوردند. این اختراع باعث پیشرفت زیاد در صنعت شد ولی جای سنگ تراشیده را نگرفت و فقط از اهمیت سنگ وقتی کاست که آهن بدست آمد و دورۀ آهن آغاز گردید. (از ایران باستان ج 1 صص 5- 6). - دورۀ نهفتگی، دورۀ کمون. (از لغات مصوب فرهنگستان). ، ایام زندگانی. (ناظم الاطباء) ، بازخواندن درس های خوانده شده. (از ناظم الاطباء). عمل دوباره خواندن دروس هفته یا ماه یا سال گذشته را. - دوره خواندن، خواندن تمام درسهای گذشتۀ هفته یا ماه یا سال. (یادداشت مؤلف). ، پیمانۀ شراب. (ناظم الاطباء) (برهان) (شرفنامۀ منیری) : چو آمد آید با وی سبوی و دوره و خم چو شد کماسه رود با وی و تکاو و کدو. سوزنی. آن دوره گوش خر سر سیکی فروش دزد از هر خم عصیری دو دوره پوش کرد. سوزنی. ساقیا می ده که امروزم سر دیوانگی است دوره پرگردان که مرگم از تهی پیمانگی است. امیرخسرو. رندان اگر ز دورۀ... ارده می خورند فوقی نبات می خورد از مرتبان تو. فوقی یزدی. ، زلف تابیده. (ناظم الاطباء) (از برهان) ، گیاهی بود چند فندق و همه پرخار. (یادداشت مؤلف) : به دلها اندر آویزددوزلفش چو دوره اندرآویزد به دامن. خفاف. اما دراین معنی ظاهراً دگرگون شدۀ دوژه است. رجوع به دوژه شود. (یادداشت لغتنامه) ، تمام شماره و تعداد کامل. شماره های متوالی و بدون نقص از چیزی مانند کتاب و نشریه. (از یادداشت مؤلف). - یک دوره، تمام مجلدات یک کتاب چندجلدی یا مجله یا یک روزنامۀ منتشره در یک سال یا در یک زمان معین. (یادداشت مؤلف). ، گرمی، پویندگی از تاخت و تاز. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح موسیقی) هنگام. (یادداشت مؤلف) ، (اصطلاح نجومی) عبارت است از حرکت قمر از مقارنۀ جزیی از اجزاء فلک البروج که خورشید در آن است تا بازگشت قمر به جزیی که خور در آن باشد. (از بحر الجواهر)
طعامی را گویند که جایی زله کرده در لنگی و رومالی بسته باشند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). طعامی را گویند که جمع کرده بجایی برند و خورند. (انجمن آرا). بدرزه. و رجوع به بدرزه و انجمن آرا شود
طعامی را گویند که جایی زله کرده در لنگی و رومالی بسته باشند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). طعامی را گویند که جمع کرده بجایی برند و خورند. (انجمن آرا). بدرزه. و رجوع به بدرزه و انجمن آرا شود