جدول جو
جدول جو

معنی دورشونده - جستجوی لغت در جدول جو

دورشونده
(زَ زَ دَ / دِ)
آنکه دور شود. که فاصله بگیرد. (یادداشت مؤلف). قاصی. قصی. غریب. عدی ̍. اعداء، دورشوندگان. شاذب، دورشونده از جای خود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوشنده
تصویر دوشنده
کسی که شیر می دوشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درونده
تصویر درونده
درو کننده، دروگر
فرهنگ فارسی عمید
(دُشْ بَ)
بدرون شونده. داخل شونده. وارد. ورود کننده. داخل. (از منتهی الارب). درآینده
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ)
که دور کند. که براند. آنکه کسی یا چیزی را دور سازد. (یادداشت مؤلف). لاعن. (از منتهی الارب) : رجل مذب، مرد بسیار دورکننده از حریم خود. (منتهی الارب). رجوع به دور کردن شود
لغت نامه دهخدا
(خُرْ وَ دِهْ)
دهی است از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان، واقع در شمال باختری قصبۀ رزن و شمال باختری دمق. این ده در دامنۀ کوه قرار دارد با هوای سرد و 750 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات دیم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. از صنایع دستی زنان قالی بافی. راه مالرو است و در تابستان از دمق می توان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
بازشونده: قشع، ابر پراکنده رونده و گشاده و واشونده از هوا. (منتهی الارب). و رجوع به بازشونده شود
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ وَ دَ / دِ)
دروکننده یعنی کسی که غله می برد. (آنندراج). کسی که غله درو می کند. (ناظم الاطباء). آنکه درود. که درو کند. (یادداشت مرحوم دهخدا). جارم. جرمه، خرما یا انگور دروندگان. مختلی، گیاه درونده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ / دِ)
کسی که می دوشد. (ناظم الاطباء). کسی که شیر بدوشد. (آنندراج) : هاشم، دوشندۀ شیر. استهذاف، کمی کردن دوشنده. (منتهی الارب) :
بز و اشتر و میش را این چنین
به دوشندگان داده بد پاکدین.
فردوسی.
رجوع به دوشیدن شود، چوپان و گله بان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از درشونده
تصویر درشونده
بدرون شونده، داخل شونده، وارد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درونده
تصویر درونده
آنکه علف و غله را درو کند درو کننده
فرهنگ لغت هوشیار
مکنده، کسی که شیر می دوشد
فرهنگ گویش مازندرانی