جدول جو
جدول جو

معنی دورشر - جستجوی لغت در جدول جو

دورشر
دور، دوردست، شهری در مکانی دور
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شو شَ)
شور و شر. شورشار. شورشرابا. شورو شغب. غوغا و فریاد و هنگامه و هرج و مرج و گیرودار و فتنه و آشوب و نعره و بانگ. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دُو رُ بَ)
دوروبر. حول. پیرامون. حوالی. (یادداشت مؤلف). رجوع به دور و برشود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
آلبرخت نقاش و گراورساز آلمانی متولد نورمبرگ 1471 و متوفی 1529 میلادی وی دارای قوه تخیل نیرومندی بود و بنیانگذار مکتب نقاشی آلمانی است. دور در تکمیل حکاکی و گراور روی چوب کوشش فراوان کرده است
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی است از دهستان آتش بیگ بخش سراسکند شهرستان تبریز. 269 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دوربر
تصویر دوربر
پیرامون، خالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوعشر
تصویر دوعشر
دودهم گونه ای باژ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دورتر
تصویر دورتر
ابعد
فرهنگ واژه فارسی سره