جدول جو
جدول جو

معنی دورتموند - جستجوی لغت در جدول جو

دورتموند
(دُ)
شهری در آلمان (رن شمالی وستفالی) در ساحل امشر با 554500 سکنه و دارای معادن زغال سنگ و استخراج و ذوب آهن و مصنوعات مکانیکی و ماشین و محصولات شیمیایی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دولتمند
تصویر دولتمند
ثروتمند، مال دار، متمول، توانگر
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دُو لَ مَ)
بختیار و سعادتمند. (ناظم الاطباء). دولت خدا و دولتی و دولت اندیش. (آنندراج). بختور. بختیار. سعید. سعادتمند. مقبل. خوشبخت. حظی. بختمند. (یادداشت مؤلف) :
هم حشمت و کبر و هم حشم دار
هم دولتمند و هم درم دار.
نظامی.
که سعدی هرچه گوید پند باشد
حریص پند دولتمند باشد.
سعدی.
هر که با اهل خود وفانکند
نشود دوست روی و دولتمند.
سعدی.
باز بلند پرواز ایزد متعال بر دست اقتدار هیچ دولتمندی کامکار بسان وجود فایض الجودش ننشسته. (حبیب السیر چ تهران ج 3 ص 322) ، توانگر و مالدار و غنی و مرد مالدار. (ناظم الاطباء). در تداول عوام فارسی زبانان متمول. دارا. ثروتمند. صاحب ثروت بسیار. (یادداشت مؤلف) ، سبب و باعث، اثر. (ناظم الاطباء). امااین دو معنی اخیر جای دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از دهستان خالصۀ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. 245 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین می شود. تابستان می توان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دولتمند
تصویر دولتمند
بخیار و سعادتمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولتمند
تصویر دولتمند
((~. مَ))
خوشبخت سعادتمند، توانگر، ثروتمند
فرهنگ فارسی معین
اعیان، پولدار، توانگر، ثروتمند، چیزدار، دارا، دولتیار، غنی، مالدار، متعین، متمکن، متمول، متنعم
متضاد: بی چیز، فقیر، ندار
فرهنگ واژه مترادف متضاد