دورأی. متردد. شکاک. دودل. مستضعف. که عقیده و نظر پایدار و ثابتی ندارد، منافق. دوروی. (یادداشت مؤلف) : زین سان که تو در عشق دورویی و دورایی خود پیش تو چون گویم نام گل و سوسن. سیدحسن غزنوی
دورأی. متردد. شکاک. دودل. مستضعف. که عقیده و نظر پایدار و ثابتی ندارد، منافق. دوروی. (یادداشت مؤلف) : زین سان که تو در عشق دورویی و دورایی خود پیش تو چون گویم نام گل و سوسن. سیدحسن غزنوی
حالت و چگونگی دودل. ارتیاب. شک ورزیدن. دودل بودن. دودله بودن. تردید. تردد. تعلل. شک. ذبذبه. تذبذب. شک و تردید. مردد بودن. (یادداشت مؤلف) : ادبم مکن که خردم خللم مبین که خاکم ببر از نهاد و طبعم دودلی و ده زبانی. نظامی
حالت و چگونگی دودل. ارتیاب. شک ورزیدن. دودل بودن. دودله بودن. تردید. تردد. تعلل. شک. ذبذبه. تذبذب. شک و تردید. مردد بودن. (یادداشت مؤلف) : ادبم مکن که خردم خللم مبین که خاکم ببر از نهاد و طبعم دودلی و ده زبانی. نظامی