جدول جو
جدول جو

معنی دواب - جستجوی لغت در جدول جو

دواب
دابه ها، حیواناتی که روی زمین راه بروند که بیشتر به چهارپایان باری و سواری اطلاق می شود، جمع واژۀ دابه
تصویری از دواب
تصویر دواب
فرهنگ فارسی عمید
دواب(دَ واب ب)
جمع واژۀ دابّه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) .ج دابه، به معنی جانورانی که بر روی زمین سیر کنند. (یادداشت مؤلف). جمع واژۀ دابه، به معنی جنبندگان است مأخوذ از دبیب که به معنی بر زمین جنبیدن است، و تای تأنیث در دابه برای تقدیر بر موصوف باشد، پس دابه در اصل لغت به معنی جنبنده است که مطلق جاندار باشد مگر اکثر استعمال این لفظ در حیوانات است که بر آن سوار شوند و بار برند، مثل اسب و خر و شتر و فیل و استر و جاموش (چموش) و گاو. (از آنندراج) (از غیاث).
- دواب الرکوب، چهارپایان سواری که چهار دسته اند: اسبان، استران، شتران، خران. (از صبح الاعشی ج 3 صص 17- 24)
لغت نامه دهخدا
دواب(دَ)
جمع واژۀ دابه، و در عربی به تشدید باء و به معنی مطلق جنبندگان یعنی جانوران است ولی در فارسی بدون تشدید باء و بیشتر به معنی ستور که سواری می دهد و بار می کشد استعمال شود. چارپایان که سواری و بارکشی را باشند. (از یادداشت مؤلف). حیوانات سواری و بارکش مانند اسب و استر و خر و شتر و فیل و گاو و گاومیش. (ناظم الاطباء) :
به پری و به فرشته به حور عین و وحوش
به آدمی و به مرغ و به ماهی و به دواب.
خاقانی.
به نطق آدمی بهتر است ازدواب
دواب از تو به گر نگویی صواب.
سعدی.
جماعتی که ندارند حظ روحانی
تفاوتی که میان دواب و انسان است.
سعدی.
آدمیزاد نیک محضر باش
تا ترا بر دواب فضل نهند.
سعدی.
تو به عقل از دواب ممتازی
ورنه ایشان به صورت از تو بهند.
سعدی.
خدمت مشارالیه آن است که در حین ملاحظه نمودن نواب... و دواب پیشکشی و غیره که به اسطبل می آورند... نظم و نسق طوایل... با مشارالیه می باشد. (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 14). خدمت مشارالیه آن است که سال بسال به اتفاق ناظر دواب عرض ایلخیهای سرکار خاصه... به سرکار ارباب التحاویل رساند... و علیق و... که به تصدیق و تجویز امیر آخورباشی صحرا و ناظر دواب رسیده باشد تنخواه داده میشود. (تذکره الملوک ص 15). آنچه جو و کاه ویونجه و قصیل که به جهت علیق دواب طوایل و قطار و استران بوده باشد... تحویل انباردارباشی می شود. (تذکره الملوک ص 33)
لغت نامه دهخدا
دواب
چهار پایان، حیوانات بارکش
تصویری از دواب
تصویر دواب
فرهنگ لغت هوشیار
دواب((دَ بْ یا بّ))
جمع دابه، چهارپایان، حیوانات بارکش
تصویری از دواب
تصویر دواب
فرهنگ فارسی معین
دواب
انعام، چهارپایان، ستور
متضاد: جانور، دد
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دُ بَ)
پرده و غشاء و پوست نازک. (ناظم الاطباء). اما جای دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(دَ بِ)
به معنی بچه خوکان است. خوک بچگان. (از اقرب الموارد) (یادداشت مؤلف). رجوع به دوبل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دوشاب
تصویر دوشاب
شیره انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوال
تصویر دوال
تازیانه که از چرم حیوانات درست می شود، تسمه ستبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دواس
تصویر دواس
شیر درنده، مرد دلاور و شجاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دواد
تصویر دواد
شتابنده تیز رو، کرم ریزه
فرهنگ لغت هوشیار
آب دوغ، هر چیزی که در آن آب ریزند تا همچون دوغ سفید و آبکی گردد، آب مخلوط با آهک که بدان دیوارها را رنگ کنند آب آهک دوغ آب. یا دوغاب سیمان آب مخلوط با سیمان که بدیوارها مالند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اواب
تصویر اواب
توبه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زواب
تصویر زواب
برگشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثواب
تصویر ثواب
مزد، پاداش، جزاء کار خوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جواب
تصویر جواب
پاسخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوان
تصویر دوان
دونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواب
تصویر خواب
حالت آسایش و راحتی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع دیه، کدوها، خنورها آوند های سفالین، زمین های هموار، ریگ های رخ، توده های ریگ ظرف چرمین یا فلزی که در آن روغن و مانند آن ریزند، صراحی کوچک شیشه کوچک، اثاثه لوازم. یا دبه باروت کیسه ای که از پوست یا محفظه ای چوبین یا فلزی که در آن باروت کنند. یا دبه و زنبیل (در) افزودن خرج کسی زیاد شدن، یا دبه در زیر پای شتر افکندن، مرتکب امری خطیر شدن، بر سر پر خاش آوردن فتنه انگیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوام
تصویر دوام
پایدار شدن، ایستادگی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته دولاب چرخاب چرخ چاه چرخ چوبی با دول و ریسمان که با آن آب از چاه میکشند چرخ آب، گنجه کوچک در دار که در ایوان تعبیه کنند دولابه، آسمان فلک. یا دولاب سیمایی آسمان. یا دولاب مینا آسمان، نیرنگ تزویر. چرخی که با آن جهت آبیاری کردن زراعت از چاه آب کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دواه
تصویر دواه
آمه خوالستان هم آوای تابستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوات
تصویر دوات
ظرف مرکب برای نوشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دواج
تصویر دواج
بالا پوش لحاف، نوعی جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بواب
تصویر بواب
دربان دربان نگهبان در سرای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دعاب
تصویر دعاب
مزاح کننده، شوخی کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراب
تصویر دراب
جمع درب، پارسی تازی گشته درها دروازه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دحاب
تصویر دحاب
گای گاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوام
تصویر دوام
دیرندگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوشاب
تصویر دوشاب
شربت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دولاب
تصویر دولاب
قفسه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوات
تصویر دوات
مرکب، جوهر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوال
تصویر دوال
آسره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جواب
تصویر جواب
پاسخ
فرهنگ واژه فارسی سره