- دواب
- چهار پایان، حیوانات بارکش
معنی دواب - جستجوی لغت در جدول جو
- دواب ((دَ بْ یا بّ))
- جمع دابه، چهارپایان، حیوانات بارکش
- دواب
- دابه ها، حیواناتی که روی زمین راه بروند که بیشتر به چهارپایان باری و سواری اطلاق می شود، جمع واژۀ دابه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاسخ
آسره
مرکب، جوهر
جمع درب، پارسی تازی گشته درها دروازه ها
مزاح کننده، شوخی کنند
دیرندگی
دربان دربان نگهبان در سرای
پارسی تازی گشته دولاب چرخاب چرخ چاه چرخ چوبی با دول و ریسمان که با آن آب از چاه میکشند چرخ آب، گنجه کوچک در دار که در ایوان تعبیه کنند دولابه، آسمان فلک. یا دولاب سیمایی آسمان. یا دولاب مینا آسمان، نیرنگ تزویر. چرخی که با آن جهت آبیاری کردن زراعت از چاه آب کشند
بالا پوش لحاف، نوعی جامه
ظرف مرکب برای نوشتن
آمه خوالستان هم آوای تابستان
دونده
پایدار شدن، ایستادگی کردن
تازیانه که از چرم حیوانات درست می شود، تسمه ستبر
شیر درنده، مرد دلاور و شجاع
شتابنده تیز رو، کرم ریزه
آب دوغ، هر چیزی که در آن آب ریزند تا همچون دوغ سفید و آبکی گردد، آب مخلوط با آهک که بدان دیوارها را رنگ کنند آب آهک دوغ آب. یا دوغاب سیمان آب مخلوط با سیمان که بدیوارها مالند
شیره انگور
برگشتگی
مزد، پاداش، جزاء کار خوب
پاسخ
توبه کننده
حالت آسایش و راحتی
جمع دیه، کدوها، خنورها آوند های سفالین، زمین های هموار، ریگ های رخ، توده های ریگ ظرف چرمین یا فلزی که در آن روغن و مانند آن ریزند، صراحی کوچک شیشه کوچک، اثاثه لوازم. یا دبه باروت کیسه ای که از پوست یا محفظه ای چوبین یا فلزی که در آن باروت کنند. یا دبه و زنبیل (در) افزودن خرج کسی زیاد شدن، یا دبه در زیر پای شتر افکندن، مرتکب امری خطیر شدن، بر سر پر خاش آوردن فتنه انگیختن
گای گاییدن
توبه پذیرنده
جمع شابه، زنان جوان
دواندن، دونده، در حال دویدن
مقابل خطا، راست و درست، حق، لایق، سزاوار
تسمه، تسمۀ ستبر، تسمۀ رکاب، تسمۀ کمر، کمربند، برای مثال ز سنگ سپهدار و هنگ سوار / نیامد دوال کمر پایدار (فردوسی - ۱/۳۴۸) ، تازیانه که از چرم بافته شود، تسمۀ چرمی که با آن طبل بنوازند