لقب پادشاهان فارس. ج، دهامنه. (ناظم الاطباء). لقب پادشاهان فارس همچو قیل برای پادشاهان یمن. (منتهی الارب) (از تاج العروس ج 9 ص 307). نزد ایرانیان به منزلۀ قیل است در یمن. (فیروزآبادی). مهتر، و آن در فارسی چون قیل است نزد مردم یمن. (از قاموس). اما از منابع دیگر این مطلب تأیید نمی شود
لقب پادشاهان فارس. ج، دهامنه. (ناظم الاطباء). لقب پادشاهان فارس همچو قیل برای پادشاهان یمن. (منتهی الارب) (از تاج العروس ج 9 ص 307). نزد ایرانیان به منزلۀ قیل است در یمن. (فیروزآبادی). مهتر، و آن در فارسی چون قیل است نزد مردم یمن. (از قاموس). اما از منابع دیگر این مطلب تأیید نمی شود
نیک اندیش، برف انبوه که از کوه فرو ریزد، پسر و جانشین اسفندیار، نام ماه یازدهم از سال شمسی، نام فرشته نگهبان چهارپایان سودمند، نام روز دوم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی
نیک اندیش، برف انبوه که از کوه فرو ریزد، پسر و جانشین اسفندیار، نام ماه یازدهم از سال شمسی، نام فرشته نگهبان چهارپایان سودمند، نام روز دوم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی
نیک اندیش، برف انبوه که از کوه فرو ریزد، پسر و جانشین اسفندیار، نام ماه یازدهم از سال شمسی، نام فرشته نگهبان چهارپایان سودمند، نام روز دوم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی
نیک اندیش، برف انبوه که از کوه فرو ریزد، پسر و جانشین اسفندیار، نام ماه یازدهم از سال شمسی، نام فرشته نگهبان چهارپایان سودمند، نام روز دوم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی
قسمت پایین لباس، پایین جامه، پایین پیراهن و قبا و پالتو و مانند آن در قسمت جلو، برای مثال تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک / باور مکن که دست ز دامن بدارمت (حافظ - ۲۰۰) نوعی لباس زنانه که قسمت پایین آن آزاد است و از کمر به پایین را می پوشاند، کنایه از حاشیه و کناره و دنبالۀ چیزی مثلاً دامن کوه، دامن صحرا، دامن باغ، دامن گلزار دامن افشاندن: کنایه از حرکت کردن، کوچ کردن، کنایه از اعراض کردن، روگرداندن از کسی یا چیزی، به حرکت درآوردن دامن از هر سو، تکان دادن دامن، برای مثال در حسرت آنم که سر و مال به یک بار / در دامنش افشانم و دامن نفشاند (سعدی۲ - ۴۱۵) ، دامن مفشان از من خاکی که پس از من / زاین در نتواند که برد باد غبارم (حافظ - ۶۵۶) دامن افشردن: درهم پیچیدن و گرد کردن دامن، فشردن دامن دامن برافشاندن: کنایه از حرکت کردن، کوچ کردن، اعراض کردن، روگرداندن، دامن افشاندن دامن برچیدن: کنایه از کناره کردن، کناره گرفتن، دوری کردن، برای مثال دامن اندرچین بساط احتشام کس مبین / گردن اندرکش قفای امتحان کس مخور (خاقانی - ۷۷۶) دامن برگرفتن: کنایه از کناره کردن، کناره گرفتن، دوری کردن، دامن برچیدن دامن چیدن: کنایه از کناره کردن، کناره گرفتن، دوری کردن، دامن برچیدن دامن درچیدن: کنایه از کناره کردن، کناره گرفتن، دوری کردن، دامن برچیدن دامن درکشیدن: کنایه از کناره گرفتن، دوری کردن، اعراض کردن، پرهیز کردن، خود را جمع کردن و کنار رفتن دامن زدن: باد زدن آتش یا چیز دیگر را با دامن خود، کنایه از مشتعل ساختن آتش فتنه و اختلاف دامن کشیدن: دامن بر زمین کشیدن هنگام رفتن، کنایه از راه رفتن با ناز و تکبر، کنایه از اعراض کردن و خود را از کسی یا چیزی دور داشتن دامن فشاندن: کنایه از حرکت کردن، کوچ کردن، اعراض کردن، روگرداندن، دامن افشاندن دامن فشردن: درهم پیچیدن و گرد کردن دامن، فشردن دامن، دامن افشردن
قسمت پایین لباس، پایین جامه، پایین پیراهن و قبا و پالتو و مانند آن در قسمت جلو، برای مِثال تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک / باور مکن که دست ز دامن بدارمت (حافظ - ۲۰۰) نوعی لباس زنانه که قسمت پایین آن آزاد است و از کمر به پایین را می پوشاند، کنایه از حاشیه و کناره و دنبالۀ چیزی مثلاً دامن کوه، دامن صحرا، دامن باغ، دامن گلزار دامَن افشاندن: کنایه از حرکت کردن، کوچ کردن، کنایه از اعراض کردن، روگرداندن از کسی یا چیزی، به حرکت درآوردن دامن از هر سو، تکان دادن دامن، برای مِثال در حسرت آنم که سر و مال به یک بار / در دامنش افشانم و دامن نفشاند (سعدی۲ - ۴۱۵) ، دامن مفشان از منِ خاکی که پس از من / زاین در نتواند که بَرَد باد غبارم (حافظ - ۶۵۶) دامَن افشردن: درهم پیچیدن و گرد کردن دامن، فشردن دامن دامَن برافشاندن: کنایه از حرکت کردن، کوچ کردن، اعراض کردن، روگرداندن، دامَن افشاندن دامَن برچیدن: کنایه از کناره کردن، کناره گرفتن، دوری کردن، برای مِثال دامن اندرچین بساط احتشام کس مبین / گردن اندرکش قفای امتحان کس مخور (خاقانی - ۷۷۶) دامَن برگرفتن: کنایه از کناره کردن، کناره گرفتن، دوری کردن، دامَن برچیدن دامَن چیدن: کنایه از کناره کردن، کناره گرفتن، دوری کردن، دامَن برچیدن دامَن درچیدن: کنایه از کناره کردن، کناره گرفتن، دوری کردن، دامَن برچیدن دامَن درکشیدن: کنایه از کناره گرفتن، دوری کردن، اعراض کردن، پرهیز کردن، خود را جمع کردن و کنار رفتن دامَن زدن: باد زدن آتش یا چیز دیگر را با دامن خود، کنایه از مشتعل ساختن آتش فتنه و اختلاف دامَن کشیدن: دامن بر زمین کشیدن هنگام رفتن، کنایه از راه رفتن با ناز و تکبر، کنایه از اعراض کردن و خود را از کسی یا چیزی دور داشتن دامَن فشاندن: کنایه از حرکت کردن، کوچ کردن، اعراض کردن، روگرداندن، دامَن افشاندن دامَن فشردن: درهم پیچیدن و گرد کردن دامن، فشردن دامن، دامن افشردن
ماه یازدهم از سال خورشیدی، ماه دوم زمستان، تودۀ برف که در اثر وزش باد در قسمتی از کوه جمع می شود و ناگهان سرازیر می گردد نوعی گل سفید رنگ با بوتۀ پرخار و برگ های دراز و بریده و ریشۀ شبیه زردک که در جنگل ها و کوه ها می روید و در زمستان و میان برف گل می دهد، گل بهمن، بهمنان، بهمنین روز دوم از هر ماه خورشیدی، در آیین زردشتی فرشتۀ موکل بر چهارپایان مفید که ماه بهمن و روز بهمن به نام اوست بهمن سرخ: در علم زیست شناسی گیاهی علفی و پایا با ساقه های پرشاخه و گل های چهارتایی بهمن سفید: در علم زیست شناسی ریشۀ گیاه بهمن بهمن گردی: ذرات فراوان برف به حالت غبار که به واسطۀ وزش باد به شکل گردباد درمی آید و گاهی تلفات زیاد وارد می کند
ماه یازدهم از سال خورشیدی، ماه دوم زمستان، تودۀ برف که در اثر وزش باد در قسمتی از کوه جمع می شود و ناگهان سرازیر می گردد نوعی گُل سفید رنگ با بوتۀ پرخار و برگ های دراز و بریده و ریشۀ شبیه زردک که در جنگُل ها و کوه ها می روید و در زمستان و میان برف گُل می دهد، گُلِ بَهمَن، بَهمَنان، بَهمَنَین روز دوم از هر ماه خورشیدی، در آیین زردشتی فرشتۀ موکل بر چهارپایان مفید که ماه بهمن و روز بهمن به نام اوست بهمنِ سرخ: در علم زیست شناسی گیاهی علفی و پایا با ساقه های پرشاخه و گل های چهارتایی بهمنِ سفید: در علم زیست شناسی ریشۀ گیاه بهمن بهمن گردی: ذرات فراوان برف به حالت غبار که به واسطۀ وزش باد به شکل گردباد درمی آید و گاهی تلفات زیاد وارد می کند
ماه یازدهم از سال خورشیدی که ماه دوم از فصل زمستان می باشد و توده برف را گویند که در اثر وزش باد در بالای کوه جمع شده ناگهان سرازیر می گردد نامیده می شود
ماه یازدهم از سال خورشیدی که ماه دوم از فصل زمستان می باشد و توده برف را گویند که در اثر وزش باد در بالای کوه جمع شده ناگهان سرازیر می گردد نامیده می شود
یکی از امشاسپندان، دوّمین روز از هر ماه خورشیدی، یازدهمین ماه سال خورشیدی و دومین ماه زمستان، توده بزرگ برفی که در اثر صدا یا هر محرک دیگر از کوه فرو می ریزد، از الحان قدیم ایرانی، گیاهی دو ساله و سبز
یکی از امشاسپندان، دوّمین روز از هر ماه خورشیدی، یازدهمین ماه سال خورشیدی و دومین ماه زمستان، توده بزرگ برفی که در اثر صدا یا هر محرک دیگر از کوه فرو می ریزد، از الحان قدیم ایرانی، گیاهی دو ساله و سبز
دهن، قسمت مقدم و فوقانی لوله گوارشی که توسط لب ها به خارج باز می شود و در آن اندام های مختلف مانند دندان ها و زبان و غیره وجود دارد. غذا داخل آن می شود و پس از جویده شدن به وسیله لوله مخصوصی وارد معده می گردد و همچنین صوت از آن خار
دهن، قسمت مقدم و فوقانی لوله گوارشی که توسط لب ها به خارج باز می شود و در آن اندام های مختلف مانند دندان ها و زبان و غیره وجود دارد. غذا داخل آن می شود و پس از جویده شدن به وسیله لوله مخصوصی وارد معده می گردد و همچنین صوت از آن خار
بخش پایین جامه، کناره هر چیز، گستره، پهنه، آغوش، بغل، آلوده بدکار، بدنام، از چیزی برافشاندن ترک آن چیز کردن، افشاندن، کوچ کردن، سفر کردن، ترک کردن، روگرداندن، به کمر زدن
بخش پایین جامه، کناره هر چیز، گستره، پهنه، آغوش، بغل، آلوده بدکار، بدنام، از چیزی برافشاندن ترک آن چیز کردن، افشاندن، کوچ کردن، سفر کردن، ترک کردن، روگرداندن، به کمر زدن