جدول جو
جدول جو

معنی دهمقه - جستجوی لغت در جدول جو

دهمقه
(تَ فَ قُ)
شکستن چیزی را و بریدن، نرم گردانیدن زه را، نیک پختن طعام را و تنک و نرم گردانیدن، خام پختن طعام را، از لغات اضداد است، آراستن و نیک گردانیدن کلام را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَ مَ قَ)
گنده بویی بدن از گنده بغلی یا بوی بد دیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَلْ لی)
لغتی است در دهمقه. (ناظم الاطباء). شکستن چیزی را و بریدن. (ناظم الاطباء) ، نرم گردانیدن زه را، نیک پختن و تنک و نرم گردانیدن طعام را با پختن. (منتهی الارب). و رجوع به دهمقه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ فَلْ لُ)
با هم راز گفتن، سرگوشی کردن، در گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَ فُ)
زیاده کردن در خبر، مترددانه رفتن یا گام نزدیک و بشتاب نهادن و بندی وار رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ ثَ)
زمین نرم. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَ طُ)
گرفتن جلد ستور و ستردن موی آن تا صاف و راست گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). و رجوع به دهقله شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شکستن و بریدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج). دهداق. (ناظم الاطباء) ، بریدن گوشت شکستن استخوان آن را، گرد گردیدن گوشت پاره از جوشش دیگ. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به دهداق شود
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ قَ)
معرب از دمۀ فارسی. دمقه الحداد، دمۀ آهنگران. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به دمه و دم شود
لغت نامه دهخدا
(دَ قَ)
اول مال، و یقال لی دهقه من المال، ای اعطانی منه صدراً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دهمسه
تصویر دهمسه
در گوشی پنهانکاری، تاخت فروگیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهلقه
تصویر دهلقه
ستردن موی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهدقه
تصویر دهدقه
جوش جوش آمدن دیگ، بریدن چون بریدن گوشت، جوشظمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهمه
تصویر دهمه
سیاهی سیاه شدن، فروگرفتن در گریز
فرهنگ لغت هوشیار