جدول جو
جدول جو

معنی دهلیق - جستجوی لغت در جدول جو

دهلیق
(دِ)
دهی است از دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر. واقع در 14هزارگزی ورزقان. آب آن از چشمه تأمین می شود. سکنۀ آن 271 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دهلیز
تصویر دهلیز
دهلیزه، دالیز، دالیج، راهرو تنگ و دراز، دالان، در علم زیست شناسی هر یک از دو حفرۀ فوقانی قلب که خون را به بطن ها می فرستد
فرهنگ فارسی عمید
(دِ)
مکانی که میان دروازه و خانه باشد. (منتهی الارب) (از آنندراج). از آنچه که عرب از فارسی گرفته، یکی دهلیز است و آن عبارت از میان خانه ودر می باشد. (از المزهر سیوطی). دالان اندرونی. ج، دهالیز. (مهذب الاسماء). معرب از فارسی است. (المعرب جوالیقی ص 154) ، تجویف میانین از تجاویف دل. بطن اوسط قلب. (یادداشت مؤلف). تجویف میانۀ دل و ایستادنگاه آب است یا زردآب ج، دهالیز. (منتهی الارب) ، بطن اوسط دماغ. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
به کسر دروازه و اندرون سرا و به فتح معرب است ودهالیز بر آن جمع بسته اند. (انجمن آرا). بالان. دالان. معرب دالیز. فاصله میان در و خانه. دالیج. دلیج. (یادداشت مؤلف). دالان و محل میانۀ دو در و یا محلی که میان در خارجی خانه باشد و شیخانه نیز گویند. (ناظم الاطباء) :
خروشیدن زنگ و هندی درای
برآمد ز دهلیز پرده سرای.
فردوسی.
پیاده به دهلیز کاخ اندرون
همی رفت بهرام بی رهنمون.
فردوسی.
بیامد چنین تا به درگه رسید
ز دهلیز چون روی خاقان بدید.
فردوسی.
امیر مثال داده بود و خط بر آن کشیده تا دهلیز و میدانها و جز آن... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 288). چون به دهلیز در سرای افشین رسیدم حجاب و مرتبه داران وی جمله پیش آمدند... من قوم خویش را مثال دادم تا به دهلیز بنشینند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 171). رسول و خادم را در دهلیز فرود آوردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 376).
ز دهلیز تا پردۀشهریار
فروزنده شمع از دو ره صدهزار.
اسدی.
پیاده به دهلیز پرده سرای
بیامد یکی چتر بر سر بپای.
اسدی.
یکی آسیا سنگ به ساخته
ز بالای دهلیز بفراخته.
اسدی.
دشوار شود بانگ تو از خانه به دهلیز
واسان شود آوازوی از بلخ به بلغار.
ناصرخسرو.
آن روز که تو خواسته ناخواسته بخشی
کس مر شعرا را ندهد راه به دهلیز.
سوزنی.
اگر از در درآیدم امشب
از طرب بر فلک زنم دهلیز.
انوری.
سلطان را از اسباب دهلیزی مانده بود و یک پاره زیلو پنج بارگیر. (راحهالصدور راوندی).
دهلیزدار ملک الهی است صحن او
فراش جبرئیلش و جاروب شهپرش.
خاقانی.
دهلیز سرات ناف فردوس
چون ناف زمین میان کعبه.
خاقانی.
سالکان راست ره بادیه دهلیز خطر
لیکن ایوان امان کعبۀ علیا ببینند.
خاقانی.
آید آواز هر کس از دهلیز
روزی آواز ما برآید نیز.
نظامی.
سکندر ز چین رای خرخیز کرد
در خواب را تنگ دهلیز کرد.
نظامی.
چون گذری زین دو سه دهلیز خاک
لوح ترا از تو بشویند پاک.
نظامی.
به دهلیز سراپرده سیاهان
حبش را بسته دامن در سپاهان.
نظامی.
کس نداردگوش در دهلیزها
تا بپرسم از کنیزک چیزها.
مولوی.
ناگاه از ظلمت دهلیز خانه روشنایی بتافت. (گلستان). و پدرش صلاح الدین المظفر صدری بود بزرگ محتشم... اعمال بزرگ چون عمارت ثغرتیز که دهلیز وزارت است کرده. (المضاف الی بدایعالازمان ص 1 و 2).
- دهلیز پرده، دالان پرده سرای یا سراپرده:
چو آمد به نزدیک پرده سرای
خرامید نزدیکی رهنمای
بدو گفت اگر نزد شاهم بری
بیابی ز من تاج و انگشتری
هشیوار بینا دل او را ببرد
ز دهلیز پرده بر شاه گرد.
فردوسی.
- دهلیز خاصه، دهلیز مخصوص امیر یا سلطان: این ابومطیع... پدری داشت بواحمد خلیل نام. شبی از اتفاق نیک به شغلی به درگاه آمده بود... شب دور کشیده بود اندیشید نباید که در راه خللی افتد در دهلیز خاصه مقام کرد و مردی شناخته بود و مردمان او را حرمت نگاه داشتندی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 122).
- دهلیزگه (یا دهلیزگاه) ، محل دهلیز:
به دهلیزگه طاقش از آبنوس
که برجش همی ماه را داد بوس.
اسدی.
، ایوان. (ناظم الاطباء) ، حیاط بیرونی، محل گردش، گوشه ای از خانه. (ناظم الاطباء) ، مجازاً دبر است. (از لغت فرس اسدی نسخۀنخجوانی). مجازاً دبر. (یادداشت مؤلف) :
یک روز به گرمابه همی آب فروریخت
مردی بزدش لج به غلط بر در دهلیز.
منجیک
لغت نامه دهخدا
(دِ)
شهری در هندوستان که قبل از غلبۀ انگلیس بر این مملکت پایتخت بوده و مسجد جامع آن از نوادر روزگار است و این شهر که در روی رود جمنا بنا شده در سال 1274 ه. ق. به تصرف سپاه انگلیس درآمد. (ناظم الاطباء). نام شهری بزرگ و معروف به هندوستان و پایتخت آن و نسبت بدان دهلوی باشد. (یادداشت مؤلف). هر سه شهر دهلی که به یکدیگراتصال داشت و یکی را سیری و دیگری را جهان پناه و سیم را دهلی کهنه گویند در تاراج و تالان سخت خسارات یافت. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 155). نام قدیم دارالخلافه هند و شاه جهان آباد است و لقب دیگر آن دارالملک است. (لغت محلی شوشتر). نام دارالخلافۀ هند است و آن بزرگترین شهرهای هند بود ولی بعدها ویرانی بدان راه یافت و در آن مسجدی است جامع از نوادر روزگار. (منتهی الارب). پیش از این چند جا به نام دهلی بوده و اکنون اندرون قلعۀ شهر شاه جهان آباد را دهلی نو و بیرون قلعه را دهلی کهنه گویند. (از آنندراج) : نام دو شهرمجاور (دهلی کهنه و دهلی نو). واقع در شمال قسمت مرکزی هند بر ساحل غربی رود جمنا به فاصله 1190هزارگزی شمال شرقی بمبئی و 1287هزارگزی شمال غربی کلکته.
- دهلی نو یا نیودهلی، دارای 276314 تن جمعیت است (سال 1951 میلادی) پایتخت جمهوری هند و در جنوب دهلی کهنه است و بین سالهای 1912 و 1929 میلادی به عنوان کرسی هند بریتانیا (به جای کلکته) ساخته شد و در 1931 رسماً افتتاح گردید. این شهر دارای کارخانه های نساجی و صنایع سبک و صنعت چاپ است. مقتل گاندی در قسمت جنوبی شهر زیارتگاه است. شهر دارای یک استادیوم ورزشی بزرگ و چند مؤسسۀ پزشکی و کاخ باشکوهی است که مقر رئیس جمهور هند است و آن سابقاً مقر نائب السلطنۀ هند بود. (از دایره المعارف فارسی).
- دهلی کهنه، یا شاه جهان آباد با باروی سنگی بلندی که شاه جهان ساخته احاطه شده است. از آثار شاه جهان در این شهر لعل قلعه یا قلعۀ سرخ است. کاخ سلطنتی با دو تالار زیبا برای بارعام و بارخاص در آن از مرمر ساخته شده است. دیگر جامع مسجد شاه جهان آباد است که از ماسه سنگ ساخته شده و دارای دو منار و سه گنبد (از مرمر) است و از بزرگترین و زیباترین مساجد عالم اسلام است. در جنوب لعل قلعه بر ساحل جمنا راجگهات واقع است که جسد گاندی در آنجا سوزانده شد. در شمال غربی شهر بیرون باروی قدیم دانشگاه دهلی قرار دارد. از کارهای دستی مشهور دهلی کهنه ملیله دوزی های زینتی با طلا و نقره، منبت کاری (عاج و چوب) ، شالبافی و توربافی است. در دشت دهلی چندین شهر طلوع و افول کرده است که از آنها به نام شهرهای هفتگانه دهلی یا ’دهلی های هفتگانه’ یاد می کنند. قدیمترین آبادیی که در این ناحیه دایر شد شهر نیمه افسانه ای ایندرپت بوده و پس از آن لالکوت (قلعه سرخ) که قطب الدین ایبک پس از فتوحات مسلمانان مسجدی بزرگ در آن بنا نهاد (588 ه. ق.) و منار معروف به قطب منار را کنار آن ساخت. نخستین دهلی اسلامی در کنار لالکوت بوجود آمد و به نام صاحب سابق آن بر قلعۀ رای پیتهورا معروف گردید. پس از آن دهلی های دیگر (سیری، تعلق آباد، جهان پناه آباد، فیروزآباد) ساخته شد و در دورۀ هجوم تیموریان دهلی چندی از مرکزیت افتاد تا سرانجام شاه جهان بنای پایتخت جدید خود شاه جهان آباد را آغاز کرد که پس از بنای دهلی نو به غلط دهلی کهنه خوانده می شود. (حتی تا زمان امیرتیمور این نام به لالکوت و قلعه رای پیتهورا اطلاق می شد). از مشهورترین بناهای دشت دهلی مقبرۀ همایون در جنوب شرقی مرکز دهلی و در غرب آن مجموعۀ مقابر و ابنیۀ معروف به نظام الدین است که مشتمل بر مقبرۀ نظام الدین اولیا و امیرخسرو دهلوی و برخی دیگر از بزرگان است. (ازدایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ لَ)
دهی است از دهستان فراهان پایین بخش فرمهین شهرستان اراک. واقع در 24هزارگزی جنوب فرمهین. دارای 149 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
دهی است ازبخش ورزقان شهرستان اهر که 987 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و سردرختی و کاردستی مردم جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دهلیه
تصویر دهلیه
گل رخشان داهلیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهلیز
تصویر دهلیز
مکانی که در میان دروازه و خانه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهلیز
تصویر دهلیز
((دِ))
راهرو، دالان، جمع دهالیز
فرهنگ فارسی معین
تونل، دالان، راهرو، نقب، هشتی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر بیند که دهلیز خانه را دیوار از گل و خشت است، خدمه خانه مصلح و با امانت باشد. اگر بیند دیوارش از گچ و آجر و یا سنگ بود، دلیل که خدمه خانه مفسد و بی دین و بی امانت باشد. جابر مغربی
دهلیز خانه به خواب، خادم خانه است. اگر بیند دهلیز خانه نکو و آبادان است، دلیل بر تندرستی خدمه منزل است. اگر بیند خراب است بیماری خدمه است.
فرهنگ جامع تعبیر خواب